«فرض کنیم که حق خانمها، براستی پایمال شده است وبه این خاطر نمیتوان دردیانت بهائی ازتساوی حقوق زن ومرد صحبت کرد، اگر ما چنان فرضی را بیان کنیم این مسئله به شنونده القاء میشود که درتمامی اموردیگر، هیچ حقی ازمردان دردیانت بهائی سلب نگردیده است. درحالیکه اندکی تحقیق نشان میدهد که اینچنین نیست»
این عذر بدتر ازگناه به این مفهوم است که دربهائیت نهتنها حقوق زنان رعایت نمیشود، بلکه حتی حقوق مردان و درواقع حقوق انسانی نیز ازجایگاه قابل اعتمادی برخوردار نمیباشد.
درپایان، نویسنده تیرخلاص را به ادعای برابری زنان ومردان دربهائیت زده میگوید:
«در مقابل آن، حقوق مهم دیگری ازمردان گرفته شده وبه زنان اهدا شده است بنابرین، این درمقابل نابرابریهای دیگری رنگ میبازد»
آنچه مشخص است اینست که اصلی تحت عنوان" تساوی حقوق رجال ونساء "درکنار دیگر اکاذیب وظاهرسازیهای بهائیت تنها ویترینی بشمار میرود تا شاید با زرق وبرق آن، گروههای مختلف جوامع را به نحوی جذب نمایند.