کلمه ی قائم منتظر و مهدی موعود را عنوان تألیف خود قرار داده بود؛ بعد هم پایش را بالاتر نهاد ادعای مهدویت نموده گفت: من همان قائم منتظر و مهدی موعودم، همه جا ناقوس (انی انا القائم المنتظر و الحجة الاکبر) را مینواخت و همین که دعوی "نبوت" کرد،
پایش مانند برخی از چهارپایان در گل گیر کرده نمیدانست چه نقشهای بریزد
تا آن کلمه قائم منتظر و مهدی موعود را که عنوان تألیفات خویش قرار داده
بود، تأویل کند: زیرا وی به عقیده خودش به مقام پیغمبری رسیده و کتابی به نام "بیان" آورده
مردم را به دین جدید خویش دعوت میکند دیگر چه معنی دارد از طرف امام
مأمور باشد و تقویت از دین مبین اسلام بنماید، لذا در دریای اندیشه فرورفت
تا این که فکرش به این جا رسید که آن عنوان قائم منتظر و مهدی موعود را
تبدیل به یک مفهوم کلی و معنای مبهمی کند و آن عبارت بود از کلمه "من یظهره الله" یعنی
کسی که بعد، خدا او را ظاهر میکند؛ آری! علیمحمد برای این که نوشتههای
سابق خود را تأویل کند، این طور میگوید: مقصود من از قائم و مهدی منتظر که
از جانب او دعوای بابیت مینمودم و از مقام حضرتش دائم تعریف کرده، از
ظهورش بشارت میدادم، "من یظهره الله" است یعنی کسی که بعد، خدا او را ظاهر میکند. از
این جا زیرکی حسینعلی به خوبی آشکار میگردد؛ وی ادعای من یظهره اللهی
کرده میگوید من همان کسی هستم که علیمحمد از ظهور من خبر داده، صبح ازل
باید پیرو من گردد، کتاب بیان منوط به تصدیق و امضاء من است من مرام
علیمحمد را نسخ کرده، خلاصه با این خدعه و نیرنگ در حدود پنجاه نفر از
بابیه را پیرو خود ساخت و مابقی که سی نفر بیش نبودند از صبح ازل پیروی
مینمودند. از
این به بعد، فرقه بابیه به دو دسته ازلی و بهائی تقسیم شدند و دائما به
لعن و تکفیر هم میپرداختند در نتیجه انقلاب و هیجان عجیبی بین آن دو دسته
ایجاد شد؛ دائما نیرنگها به هم میزدند کثافت کاریها به بار میآوردند از
این رو پادشاه عثمانی چارهای ندید جز این که آن دو دسته را از نقاط نزدیک
مرز به جاهای دوردست تبعید کند، تا کاری از آن ها ساخته نباشد؛ این بود که
صبح ازل و پیروانش را با چند نفر از بهائی ها به ماغوسای قبرس تبعید کرد، و
حسینعلی و یاورانش را با چند نفر از بابی ها به زندان معروف عکا افکند؛
این کار در 20 ربیعالاول سال 1285 هجری واقع شد. منبع: کتاب امشی بحشرات بهائی، تألیف سید محمد مهدی مرتضوی؛ ناشر: کتاب فروشی علامه