«در بعضی از ازمنه، شیخ را قروضی
پیدا شده بود. پس شاهزاده آزاده، محمدعلی میرزا به شیخ گفت كه یك باب بهشت به من بفروش،
من هزار تومان به تو میدهم كه به قروض خود داده باشی. پس شیخ یك باب بهشت به او فروخت
و به خط خود وثیقه نوشت و آن را به خاتم خویش مختوم ساخته، به شاهزاده داد و هزار تومان
از او گرفته و قروض خود را پرداخت.»[1]
شیخ عبدالرضا ابراهیمی، آخرین رهبر شیخیه
از اولاد کریمخان کرمانی، ضمن رسالهای كوتاه در رد كتاب «مزدوران استعمار در لباس
مذهب»، اصل قضیه را انكار نکرده، مینویسد:
«شاید یك چیزی بوده و شاخ و برگی بر
آن افزودهاند.»[2]
سپس با ذکر حدیثی از پیامبر ص میکوشد تا به توجیه این داستان بپردازد. وی در توجیه میگوید:
«هركسی تطوع كند برای خداوند به نمازی
در این روز (اوّل شعبان) پس به تحقیق به شاخهای از درخت طوبی آویزان شده است... هركس
تخفیف بدهد از تنگدستی از قرضش یا از آن كم كند، پس به تحقیق آویزان شده است به
شاخهای از آن....» مثلاً ذكر این حدیث یا امثال این حدیث در میان بوده و شاهزاده محمدعلی
میرزا خواسته با ادای قرض شیخ به این ثواب برسد و به همین منظور، قرض ایشان را پرداخته
[است؛ ولی در مقابل، ] اشخاصی مانند نویسنده كتاب مزدوران، به آن دامن زدهاند كه شیخ،
بهشت فروخته [است]....»[3]
شیخ احمد پس از مرگ دولتشاه
در سال 1237ق عازم مشهد شد و در میانه راه، مدتی در قزوین توقف کرد.
[2]. عبدالرضا خان ابراهیمی، پاسخ
به كتاب مزدوران استعمار، ص51.