غایب بودن آن حضرت (با توجه به نظر مخفى شدن بدن او از دیده ها)، امكان ندارد و اگر بخواهد ظاهر شود و ازدواج كند، این همان محذورى است كه باید از آن دورى كند... اگر نظر دیگران (پنهان بودن عنوان و شخصیّت امام)، را مورد توجه قرار دهیم، باز مى گوییم كه ازدواج آن حضرت با شخصیت واقعى خود، امكان ندارد و منافى با اصل «غیبت» است[122[. از طرف دیگر، هیچ دلیل روشن و قطعى، بر وجود زن و فرزند براى آن حضرت نیست ؛ چون مسئله غیبت، مهم تر از ازدواج است و مى تواند براى مصلحت بالاتر، مسئله مهم (ازدواج) را ترك كند و اهم را انجام دهد و عمل به سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مى تواند بعد از ظهور و قیام انجام گیرد و ایشان تشكیل خانواده دهد و بنابر قولى احتمال دارد، ایشان در زمان غیبت صغرى ازدواج كرده باشد ؛ اما با آغاز غیبت كبرى به دلیل مصالح مهم تر ازدواج را ترك كرده باشد. بعضى از شواهد، دالّ بر وجود همسر و فرزند براى او است ؛ از جمله : الف. قواعد كلى: احكام كلى شریعت محمدى (صلی الله علیه وآله) ایجاب مى كند كه حضرت بقیة اللّه (عج) نیز مانند دیگر پیشوایان معصوم تشكیل خانواده داده و از سنت جدّ بزرگوارش حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) پیروى كند. محدّث نورى مى گوید : «چگونه ترك خواهد نمود چنین سنت عظیمه جدّ بزرگوار خود را، با آن همه ترغیب و تحریضى كه در فعل آن و تهدید و تخویف كه در ترك آن شده است! سزاوارترین امت در اخذ به سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، امام هر عصر است و تاكنون كسى ترك آن را از خصایص آن جناب نشمرده است»[123[. ب. روایات: در كتاب الغیبة، از مفضّل بن عمر از صادق (علیه السلام) نقل شده است : «لا یَطّلع على موضعه احَدٌ مِن وُلدِه و لا غیره» ؛[124] ؛ «بر مكان ایشان هیچ كس، حتى فرزندى از فرزندانش اطلاع ندارد[. سید بن طاووس در جمال الاسبوع مى گوید : «روایتى با سندهاى متصل یافتم كه حضرت ولى عصر(عج) را اولاد بسیارى هست كه در شهرهاى كرانه دریا حاكم و والى هستند و درنیكى و بزرگوارى، در رأس نیكان روزگار و در قله صفات ابرار و اخیار هستند»[125[. ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل مى كند: «گویا مى بینم كه قائم ما با خانواده اش در مسجد سهله اقامت گزیده است. ابوبصیر مى گوید : گفتم : فدایت شوم! قائم همیشه در آن مسجد است؟ فرمود : آرى»[126[. البته با بررسى هاى سندى و دلایل این روایات، به طور قطع نمى توان وجود فرزند را براى آن حضرت اثبات كرد[127[. دو. دعاها: ابن طاووس دعاى امام رضا (علیه السلام) را در مورد حضرت مهدى(عج) چنین نقل كرده است : «اللهم صلّ على ولاة عهده و الائمّة من ولده»[128[. همچنین از آن حضرت نقل شده كه دعا مى فرمود : «اللهم اعطه فى نفسِه و اهله و ولده و ذُرّیته و امته و جمیع رعیّته ما تقرّبه عینه و تُسِرُّ به نفسه»[129[ در بخشى از صلواتى كه از ناحیه مقدسه صادر شده، آمده است : «و صلّ على ولیّك و ولات عهده و الأئمّة من ولده و مُدّ فى اَعمارهم و زد فى آجالِهم»[130[. این ادعیه به صورت كلى وجود زن و فرزند را براى آن حضرت مطرح مى كنند ؛ اما درباره همین ادعیه و الفاظ آنها نیز بین علما اختلاف نظر هست ؛ براى مثال برخى دعاى امام رضا (علیه السلام) «اللهم صلى على ولاه عهده و الائمّة من ولده» را چنین نقل كرده اند : «اللهم صل على ولاة عهده و الائمّة من بعده[. سه. اسامى فرزندان امام: روایت انبارى، گویاى این مطلب است كه آن حضرت فرزندانى دارد ؛ بدین ترتیب : 1. طاهر فرمان رواى یكى از جزایر (واقع در دریاى مدیترانه)، به نام زاهره ؛ 2. قاسم فرمان رواى جزیره رائقه ؛ 3. ابراهیم، حاكم شهر صافیه ؛ 4. عبد الرحمان حاكم شهر طلوم ؛ 5. هاشم حاكم شهر عناطیس ؛ داستان این شهر در بعضى از منابع ذكر شده است ؛[131] ولى بى شباهت به افسانه نیست و مدرك معتبرى هم ندارد[132]. بر اساس روایتى : «هر امام باید فرزند داشته باشد، به جز حضرت مهدى(عج) كه فرزند ندارد»[133]. در این صورت، عدم ازدواج آن حضرت، مخالف سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) وسلم نیست ؛ زیرا آن امام همام زندگى عادى و طبیعى مثل دیگران ندارد و پنهان زیستى ایشان نیز بر اساس دستور و مصلحت خداوندى است. افراد دیگرى نیز - همچون خضر و عیسى (علیهم السلام) - با اینكه زنده اند، ازدواج نكرده و تشكیل خانواده نداده اند. …………………………………………………………………………………………………………… [122]. محمد صدر، تاریخ غیبت كبرى، ص 80 و 81. [123]. نجم الثاقب، ص 224. [124]. الغیبة، ص 102. [125]. جمال الاسبوع، ص 512. [126]. اثبات الهداة، ج 3، ص 583، ح 776. [127]. براى مطالعه درباره این روایات ر.ك : حبیب اللّه ظاهرى، ص 495 و 496. [128]. جمال الاسبوع، ص 51. [129]. بحار الانوار، ج 95، ص 232. [130]. كتاب الغیبة، ص 107 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 22. [131]. ر.ك : نجم الثاقب، ص 220-222 ؛ بحار الانوار، ج 53، ص 213-221. [132]. ر.ك : ابراهیم امینى، دادگستر جهان، ص 201 و 202. [133]. كتاب الغیبة، ص 134.