احترام و فرمانبردارى، قدرشناس حضرت یوسف باشند. چنین نیازمندى براى جامعه بشرى لازم است احساس شود، به طورى كه همه نظریه پردازان و مدعیان نجات بشریت به این نتیجه برسند كه توانایى حل بحران هاى جامعه بشرى را ندارند و در همه احساس نیاز به منجى حقیقى پیدا شود لذا گذر از دوران غیبت براى جامعه بشرى لازم است اگر چه تعداد امامان زیاد مى بود البته در عدد 12 اسرارى نیز هست كه به برخى از آنها اشاره مى شود. وجود دوازده امام: یكى از مباحث مشترك میان شیعه و سنّى، وجود دوازده خلیفه و امام بعد از پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) است. این اعتقاد بر اساس روایات فراوانى است كه از پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده و در آنها از وجود دوازده جانشین بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) سخن به میان آمده است. هر چند در تعیین مصداق این دوازده خلیفه و ولىّ، در میان مسلمین اختلاف هست ؛ اما اصل آن مورد پذیرش قرار گرفته است. بر اساس تفاسیر، مبناى این باور داشت، آیاتى چند از قرآن است كه در آنها از دوازده نقیب «بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»[27]، دوازده چشمه «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً»[28] و دوازده ماه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً»[29] مثال آورده و سخن گفته شده است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) ، در حدیث ثقلین، به مسلمانان دستور داد كه از قرآن و عترت او تبعیت كنند. آن گاه تعداد و نام آنان را بیان كرد و حتى دوازدهمین آنان را قائم و خاتم ایشان قرار داد. اصبغ بن نباته از ابن عباس روایت كرده كه پیامبر گرامى اسلام فرمود : ]اى مردم! بدانید كه خداوند براى شما، درى قرار داده كه هركس به آن در وارد بشود، از آتش و ترس بزرگ روز قیامت در امان است». ابو سعید خدرى برخاست و عرض كرد : اى پیامبر! ما را به طرف آن هدایت فرما تا او را بشناسیم. حضرت فرمود : «آن در على بن ابى طالب است كه سید اوصیا و امیر مؤمنان و برادر رسول خدا است. اى مردم! هر كس دوست دارد به دستگیره مطمئنى كه شكست در آن راه ندارد، متمسّك شود ؛ باید به ولایت على بن ابى طالب تمسّك كند... اى مردم! هر كس مى خواهد خدا و رسول را دوست بدارد، باید بعد از من به على بن ابى طالب و امامان از نسل من اقتدا كند كه آنان گنجینه هاى علم من هستند[. جابر بن عبداللّه انصارى به پا خاست و عرض كرد : اى رسول خدا! امامان (بعد از شما) چند نفرند؟ حضرت فرمود : اى جابر! خدا تو را رحمت كند، از همه اسلام پرسیدى... تعداد آنان به تعداد ماه هاى سال است كه آن در نزد خدا، در كتاب الهى - از روزى كه آسمان ها و زمین را آفریده - دوازده مى باشند. تعداد امامان، به تعداد چشمه هایى است كه براى موسى بن عمران جارى شد ؛ زمانى كه عصاى خود را به سنگ زد و از آن دوازده چشمه جارى شد. تعداد امامان، به تعداد رؤساى بنى اسرائیل است كه خداوند فرموده است: «وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً» بنابراین اى جابر! امامان دوازده نفرند. اولین آنها على بن ابى طالب و آخرین آنها قائم مهدى مى باشند»[30[. از دیدگاه شیعه، جانشینان و اولیاى پیامبر (صلی الله علیه وآله) دوازده معصوم اند و از این حدیث و سایر روایات مشابه، به دست مى آید كه انحصار امامان در «عدد دوازده»، سنت و خواست الهى است كه تغییرناپذیر بوده و نمونه هایى نیز در طول تاریخ داشته است. تعداد و اسامى آنان از قبل مشخص بوده و نور وجودیشان در لوح محفوظ، ضبط گشته است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نیز در موارد مختلف و با تعبیرات گوناگون، به آنان اشاره كرده و فكر و ذهن مسلمانان را متوجّه ایشان ساخته است. اسامى و تعداد آنان غیر قابل تغییر بوده و كسى نمى تواند در آنها كم یا زیاد كند. عبارات رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) - به خصوص در منابع اهل سنت - به شرح زیر است : 1. دوازده خلیفه ]انّ هذا الامر لا ینقضى حتى یمضى فیهم اثنا عشر خلیفة»[31] ؛ «این امر (دین اسلام)، به سر نیاید تا دوازده خلیفه و جانشین را پشت سر گذارد» و نیز فرمود : «لا یزالُ هذا الدینُ قائما حتى یكون علیكم اثنا عشر خلیفه»[32] ؛ «تا وقتى كه دوازده خلیفه و جانشین با شما است، این دین پیوسته بر پا است[. همچنین : «لا یزال الاسلام عزیزا الى اثنى عشر خلیفه»[33] ؛ «همواره اسلام به وجود دوازده خلیفه، سرافزار و عزیز است[. 2. امامان بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله( ]الائمة من بعد اثنا عشر من اهل بیتى»[34] ؛ «امامان پس از من دوازده نفرند كه از اهل بیت من مى باشند». پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حق على (علیه السلام) فرمود : «الا انّه... الامام بعدى و ابو الائمة الزُّهر الاثنى عشر و منها مهدى هذه الامة...»[35] ؛ «امام بعد از من و پدر امامان دوازده گانه (على) است و مهدى این امت از ما است[. 3. همان نقباى بنى اسرائیل ]انّ عدّة الخلفاءَ بعدى، عدّة نقباء موسى»[36] ؛ «شمار جانشینان من، به تعداد نقباى موسى است». و نیز «یملك هذه الامة من خلیفة، اثنا عشرة كعدة نقباء بنى اسرائیل»[37] ؛ «امر این امت را دوازده خلیفه بر عهده مى گیرند، به اندازه عدد نقباى بنى اسرائیل[ 4. دوازده امیر ]لا تزال من امتى على الحق ظاهرین، حتى یكون علیهم اثنا عشر امیرا كلهم من قریش»[38] ؛ «همچنان امت من بر حق استوار باشند، مادامى كه دوازده امیر بر آنان خلافت كند كه همه شان از قریش هستند». در صحیح بخارى از جابربن سمره نیز روایت شده است : «سمعت رسول الله یقول : اثنا عشر امیرا... قال : كلّهم من قریش»[39[. 5. اولیا و اوصیاى بعد از نبى ]انّ اولیائى، و اوصیائى و حجج الله على الخلق بعدى، اثنا عشر، (اوّلهم) اخى (على) و آخرهم ولدى (المهدى)»[40] ؛ «اولیا و اوصیا و حجت هاى خدا بر بندگانش پس از من، دوازده نفرند اول آنان برادرم (على) و آخرشان فرزندم (مهدى) است». و نیز : «لا یزال امر الناس ماضیا ما ولیّهم اثنا عشر رجلاً»[41] ؛ «امر مردم همچنان مى گذرد تا زمانى كه دوازده مرد بر آنان، ولایت داشته باشند[. در پایان گفتنى است كه خداوند مجبور به غایب كردن امام نیست ؛ بلكه مشیّت و اراده الهى بر حفظ جان و پنهان زیستى او قرار گرفته است. با این حال جامعه بدون سرپرست و ولىّ رها نشده است و مردم بى تكلیف نمانده اند ؛ زیرا امام غایب، فقط ظهور ندارد و این به معناى تعطیلى وظایف و مسئولیت هاى او نیست. او در جامعه حضور دارد و به طور ناشناس در میان مردم زندگى مى كند و به بسیارى از مسئولیت هاى خود - از جمله ولایت و سرپرستى باطنى جامعه و هدایت تكوینى آنان - عمل مى كند. در عین حال براى جامعه، سرپرستان و حاكمانى تعیین كرده - به صورت عام - و آنان را جانشین خود قرار داده است. اینان فقیهان و دانشمندانى هستند كه معارف عترت را اخذ مى كنند و در اختیار مردم قرار مى دهند. همچنین عهده دار اداره و رهبرى سیاسى جامعه، اجراى حدود، قضاوت و... مى باشند. ………………………………………………………………………………………………………… [27]. مائده 5، آیه 12. [28]. بقره 2، آیه 60. [29]. توبه 9، آیه 36. [30]. بحار الانوار، ج 36، ص 263. [31]. صحیح مسلم، ص 1821. [32]. كنز العمّال، ح 30929 ؛ صحیح مسلم، ج 6 ص 4 ؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 89. [33]. صحیح مسلم، ج 6، ص 3. [34]. الاعتقادات، ص 104 ؛ كفایة الاثر، ص 145. [35]. الصراط المستقیم، ج 2، ص 114 و نیز ر.ك: بحارالانوار، ج 36، ص 216. [36]. كنز العمّال، ج 1، ح 1497. [37]. مسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 398 و 406 ؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 190 ؛ كنز العمال، ج 312، ص 33،33857. [38]. المعجم الكبیر، سلیمان بن احمد ایوب اللخمى الطبرانى، ج 2، ص 253. [39]. صحیح بخارى، ج 8، ص 127. [40]. فرائد السمطین، ج 2، ص 312 ؛ ینابیع المودة، ص 536. [41]. صحیح مسلم، ج 4، ص 482