که منظورش از قیامت:
قیام خودش میباشد برای مقام نبوت، و همچنین از ساعت اراه کرده است: ساعت بعثت خود را،
و روی این عقیده آیات قرآن را بخودش تأویل مینماید.
و در مکاتیب عبدالبهاء است (ص 33 س 15) [تبارک الله
رب الآخرة و الاولی قد نفخ فی الصور النفخة الاولی و انصمق من فی الأرض و السموات العلی
فتبعتها نفخة اخری نفخة الحیا و قامت الأموات من مراقد الفناء و امتد الصراط السوی
بین الوری و نصب المیزان الأوفی مراقد الفناء و امتد الصراط السوی بین الوری و نصب
المیزان الأوفی و ازلفت الجنة المأوی و تسعرت نار اللظی فضجت النفوس بالنداء قد قامت
القیامة الکبری و ظهرت الطامة العظمی و حشر من فی الانشاء و جاء ربک و الملک صفا صفا
] متبارک است پروردگار اول و آخر نفخ شد در صور در مرتبه اول و مردم زمین و آسمانها
بیهوش و مدهوش گشتند سپس نفخه دوم زده شد که نفخه زندگی بود و این مرتبه مردگان از
جاهای خود برخاستند و در این موقع صراط مستقیم در میان مخلوقات کشیده شد و میزان کامل
و درست منصوب گردید و بهشت نزدیک گردید برای پرهیزکاران و آتش سوزنده شعلهور شد و
نفوس بناله آمده و فریاد زدند که قیامت کبری برپا شد و طامهی عظمی ظاهر گردید و مخلوقات
محشور شدند و پروردگار جهان و صفوف ملائکه آمدند.
اگر قیامت و بهشت
و جهنم و رحمت و عذاب همین باشد: خوشا بحال کسانیکه باین مطالب و باین بهشت و جهنم
معتقد نبوده، و خود را بزیر بار تکلیف و زحمت و هزاران دستورهای دینی نبرده، و با
لذائذ و مشتهیات و تمایلات نفسانی زندگی دنیوی خود را بسر بردند.
اگر صراط عبارت از
صراطیست که جناب بهاء معین میکند و میزان عبارت از مقام و اعمال و افکار ایشان است،
و اگر منظور از قیامت قیام ایشان است، و اگر مقصود از آمدن پروردگار و ملائکه برخاستن
و ظهور جناب ایشان و پیروان آن جناب است: بنده بصراحت لهجه میگویم که کوچکترین اعتقاد
و ایمانی باین حرفها ندارم، و کمترین ارزشی برای اینموضوعات قائل نیستم.
آری میگویم، و از
عهده میآیم بیرون؛ من خودم فاقد هر گونه فضیلتی هستم ولی در عین حال از هر جهتی که
حساب نمائید بر جناب بهاء برتری دارم، من از نوشتههای جناب بهاء طوریکه فهمیدهام:
از مقام روحانیت و از معارف حقه عاری بوده است، و از علوم مصطلحه آن طوریکه باید نصیبی
نداشته است، و مقام تقوی و زهد و صلاح ایشان برای من ثابت نشده و بلکه اعمال و حرکات
زیادی برخلاف تقوی و صحت عمل و وفاء و درستی از ایشان بثبوت رسید، من جناب بهاء را
از جهت مراتب اخلاقی نمیتوانم تهذیب و تقدیس و تزکیه کنم، زیرا آثار خودخواهی و فریفتگی
بخود و غفلت از نواقص و عیوب خود از نوشتههای او کاملا ساطع و ظاهر است.
بله نویسنده آنطوریکه باید فنون مختلفهی علوم عقلی
و نقلی را تحصیل نکرده، و برای تحصیل مقام صفا و طهارت نفس بریاضتها و زحمات طاقت فرسا
متحمل نشده است، ولی امروز که نوشتههای جناب میرزا مورد مطالعهی من قرار گرفته است:
نه تنها کوچکترین استفادهی علمی و اخلاقی و ادبی و روحانی از آنها نمیبرم بلکه بشهادت
پروردگار متعال و بشهادت وجدان صاف خود نهایت درجهی سستی و ضعف و انحطاط اخلاقی و
ادبی را در خلال کلمات و تعبیرات او مشاهده میکنم که در کمتر نوشتهای نظیر آنها را
دیدهام.
و خدا را شاهد میگیرم
که: در این سخن تحت تأثیر تعصب دینی و عادات و سائر مقتضیات محیط واقع نشدهام. آری جناب بهاء میگوید: همهی ادیان الهی و انبیاء
و رسل و کتابهای آسمانی بخاطر من بودند، و من یگانه مظهر رحمن و مالک جبروت و قطب امکان
و مشرق أنوار هستم، و منظور از قیامت و بهشت و صراط و میزان برخاستن و بعثت و لقاء
و محبت و اعمال و گفتهها و رفتار من است، و من در قوانین و احکام اجتماعی و انفرادی
و در تکالیف شما تخفیف کلی دادهام، و تمام علوم و حقائق و معارف در نوشتههای من مندرج
است، و برای اغلب معاصی و اعمال دیههائی معین کردم که با دادن آن دیهها میتوانید
مرتکب آن اعمال بشوید.
بهاء میگوید اگر با
یک زن اجنبی زنا کردید: نه مثقال طلا به بیت عدل بدهید و راحت میشوید، و اگر با پسری
نزدیک شدید: حکمی برای شما نگفتهایم، اگر ضعیف هستید: از نماز و روزه و عبادت پروردگار
مستثنی و معاف میشوید، ما همه نجاسات و ارجاس را تطهیر کردیم، و پس از این سگ و خوک
و خون و بول و غائط و همه و همه پاک و طاهر شدند.
من بیش از این چیزی
نمیگویم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
و در صفحهی
(338) از کتاب بدیع میگوید: قدری تفکر نما که چه قدر توهمات در ما بین ملأ فرقان بود
از ظهور قائم و ظهور قیامت و ظهور ساعت و بعد ازظهور نقطهی اولی <روح ماسویه
فداء >معلوم شد که جمیع خاطی بودند و بقطرهی از بحر علم مشروب نه.
معلوم میشود: مطالب
فرقان و گفتههای پیشوایان اسلام توهمات و خیالات بیهوده بوده، و مردم را بأمثال اینگونه
خرافات (بعقیده بهاء) مشغول کرده بودند، و از ابتدای اسلام تا روز آمدن سید باب ده
ها هزار از روحانیون و دانشمدان و محققین و محدثین و فلاسفه اسلام همه روی موهومات
سخن میگفتند.
من از این تعجب میکنم
که: میرزا بهاء در یک جا پیغمبر اسلام و قرآن مجید و حضرات ائمه را تصدیق میکند، و
بأقوال و کلمات آنها استدلال و تمسک مینماید، ولی در مواردیکه بضرر او تمام میشود:
کوچکترین توجه و التفاتی بمخالفت و تکذیب و طرح و رد آنها ندارد.
در اینجا ملاحظه میفرمائید
که: بصراحت لهجه و بدون کوچکترین شرمندگی و عفت قلم میگوید:{قیامت امر موهوم و خرافاتی
بوده است، و مسلمانان آنرا درست کرده بودند}.
امثال این کلمات است
که: ما را به بی دینی و ماده پرستی میرزا هدایت کرده، و معتقد نبودن او را بمبدء و
معاد ثابت میکند.
قیامتیکه صدها آیات
صریحه و هزاران روایات و أحادیث صحیحه در پیرامون آن وارد شده است جناب میرزا امر خرافی
و موهوم و مجعول تصور میکند. (1)
حال بهائی
بایدجواب بدهدآن پیامبری که می گفتید،آمده تاجهان را ازظلمت وتاریکی نجات دهدهمین
است؟
(1)محاکمه وبررسی
درتاریخ وعقائدواحکام باب وبهاء ، حسن مصطفوی ، ج1 ،ص 103 -99