به دلیل برنامهریزیها و سازماندهیهایی بود که با برنامه «جهاد ده ساله» شوقی افندی آغاز شد.(2) دایرة المعارف بریتانیکا (1998) اوج گسترش بهائیت را در دهة 1960 میلادی میداند که سبب شد در اواخر سدة بیستم میلادی شمار نهادهای بهائی به بیش از 150 مجمع روحانی ملی و نزدیک به بیستهزار مجمع روحانی محلی برسد.(3) تحرک جدّی مبلغان بهائی و به تبع آن رشد بهائیت، در ایران از دوران سلطنت مظفرالدین شاه قاجار آغاز شد؛ در دوران سلطنت احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوی، که بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. با این وجود، براساس اسناد میتوان اظهار داشت که افزایش جمعیت بهائیان ایران به طور عمده از دهة 1330 ش. آغاز شد. در سالهای 1326ـ1330 محفل ملی بهائیان ایران برنامة خود را برای گسترش بهائیت به مرحلة اجرا گذارد و شدّت تبلیغات و فعالیت ایشان از اردیبهشت / رمضان 1334 ش. اعتراض شدید آیتاللهالعظمی بروجردی(4) و سایر علما را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتیهای شدید آیتالله بروجردی، حکومت پهلوی ناگزیر به محدود کردن فعالیت بهائیان شد. به دستور شاه، پزشک مخصوص بهائی او، سرلشکر عبدالکریم ایادی، مدّت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید(5) و در 16 اردیبهشت مقامات نظامی (سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشکر نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش) به تصرف و تخریب حظیرةالقدس، مرکز بهائیان تهران، یاری رسانیدند. بختیار این محل را مقرّ رکن دوم ستاد ارتش ساخت. دکتر مهدی حائری یزدی علت مقابلة شدید آیتالله بروجردی با بهائیان را چنین ذکر میکند: در مسألة بهائیها، تا آنجایی که ایشان تشخیص میداد، [این بود] که بهائیها یک گروه ناراحتکننده و اخلالگر در ایران هستند. مسأله صرف اختلاف مذهبی نبود. اینطوری هم که معروف بود، [و] تا یک اندازهای هم درست بود، [این بود] که این گروه یک نوع سر و سرّی با منابع خارجی دارند و بیشتر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملی. در این طریق مرحوم آیت الله بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمیداد که [از] آن چه گروه بهائیها از دستش برمیآید [جلوگیری کند] از اذیتها و کارهای موذیانهای که بهائیها دارند و در بارة مسلمانها دریغ نمیکنند. یعنی به طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری میکنند و مقامات را اشغال میکنند. بعد هم، مسلمانها را ناراحت میکنند، میزنند، از بین میبرند. از این کارها خیلی زیاد میکردند، حالا بگذرید از این که الآن صورت حق به جانبی به خودشان میگیرند. کاری ندارم به وضع فعلی؛ ولی آن زمان این شکل بود. واقعاً هرکجا که دستشان میرسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود اشغال میکردند و سعی میکردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آن ها میخواهند، انجام بدهند... ولی ایشان [آیتالله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیلهای بود جلوگیری میکرد.(6) حسین خطیبی، که فردی مطلع بود،(7) هدف از همکاری شاه و ارتش با علما را تلاش آمریکاییها برای «تصرف آرشیو» بهائیان و دستیابی به اسامی ایشان اعلام نمود.(8) تاریخ ارائة آخرین آمار بهائیان به آوریل 1985 برمیگردد؛ در این تاریخ مرکز سازمان جهانی بهائیان (حیفا، اسرائیل) شمار اعضای خود را در سراسر جهان چهار میلیون و 739 هزار نفر اعلام کرد. از این تعداد، 59 درصد در قاره آسیا، 20 درصد در آفریقا، 18 درصد در آمریکا، 6/1 درصد در استرالیا و نیم درصد در اروپا ساکن بودند. در این آمار تعداد بهائیان ساکن در ایران اعلام نشده است، معهذا، ادعا شده که 000/807/2 نفر از بهائیان در قارة آسیا زندگی میکنند.(9) برای ارزیابی این رقم و سنجش میزان صحّت و سقم آن ابزاری در دست نیست. ولی این تصور وجود دارد که مرکز بهائیت همواره در بارة شمار پیروان خود اغراق کرده است. دنیس مکایون مینویسد: منابع بهائی ادعا میکنند که پس از انقلاب اسلامی در ایران نزدیک به بیستهزار نفر بهائی به قتل رسیدند، او این رقم را بسیار اغراقآمیز میداند و مدعی است که طیّ هفت ساله اوّل حکومت جمهوری اسلامی در ایران نزدیک به 200 نفر بهائی اعدام شدند و در طیّ دوران پس از انقلاب جمعاً 300 تا 400 بهائی در جریانهای مختلف به قتل رسیدند.(10) بهائیانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام یا از ایران خارج شدند عموماً به مشهورترین و ثروتمندترین خانوادههای بهائی تعلق داشتند و به دلیل تصدی مناصب عالی دولتی یا دستیابی به ثروتهای عظیم از طریق پیوند با حکومت پهلوی مورد تعقیب قرارگرفتند. افرادی مانند امیرعباس هویدا، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی، هوشنگ انصاری، غلامرضا ازهاری و غیره، به عنوان شاخصترین چهرههای فرقة بهائی در ایران، تمامی بهائیان ایران نبودند و اعدام یا فرار ایشان از کشور به معنی پایان حیات بهائیت در ایران نبود. کانونهای استعماری و پیدایش بابیگری برخلاف نظر مورّخانی چون احمد کسروی و فریدون آدمیت، که بابیگری اوّلیه را جنبشی خودجوش و ناوابسته به قدرتهای استعماری میدانند،(11) پژوهش من بر پیوندهای اوّلیه علی محمد باب و پیروان او با کانونهای معینی، که شبکهای از خاندانهای قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند، تأکید دارد. این تصویر، بابیگری را از اساس و از بدو پیدایش، فرقهای مشابه با دو نمونه های ترکیه و فرانکیستهای اروپای شرقی جلوهگر میسازد.(12) ارائه تمامی مستندات خود را دربارة پیوند بابیگری اوّلیه با کانون فوق به فرصتی دیگر موکول میکنم و در این جا تنها دو نکته را مورد تأکید قرار میدهم: اوّل، حضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانة داییاش در بوشهر و ارتباط او با کمپانیهای یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان. اندکی پس از این اقامت پنج ساله بود که باب در سال 1822 م. دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای متنفّذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اوّلیة فعالیت کمپانی ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. ساسونها در دهههای بعد به «امپراتوران تجاری شرق» بدل شدند و در زمرة دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند.(13) خاندان ساسون بنیانگذاران تجارت تریاک ایران بودند و با تأسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی در تحولّات تاریخ معاصر ایران ایفا نمودند.(14) دوم، ارتباط نزدیک مانکجیهاتریا، رئیس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران در سالهای 1854 ـ 1890، با سران بابی و از جمله با شخص میرزا حسینعلی نوری (بهاء).(15) نقش شبکة زرسالاران یهودی و شرکا و کارگزاران ایشان در گسترش بابیگری و بهائیگری را از دو طریق میتوان پیگیری کرد: اوّل، حرکتهای سنجیده و برنامهریزی شدة برخی از دولتمردان قجر، به ویژه منوچهرخان معتمدالدوله گرجی حاکم اصفهان،(16) که به گسترش بابیگری انجامید؛ دوم، گرویدن وسیع یهودیان به بهائیگری که سبب افزایش کمّی و کیفی این فرقه و گسترش جدّی آن در ایران شد. پی نوشت : 1. گزارش حزبالوطن مصر در نشریة اللواء. بنگرید به: حسن نیکو، فلسفة نیکو در پیدایش راهزنان و بدکیشان، بیجا [تهران]، بینا، بیتا [حوالی 1310 ش،]. ج 2، ص 214. 2. Encyclopaedia Iranica. London and New York, Routledge & Kegan Pall. Vol.1, 1985, p449. 3. “Bahai faith”, Britannica CD 1998. 4. برای آشنایی با نمونهای از اعتراضهای آیتالله العظمی بروجردی بنگرید به: «نامه مورخ 6 تیر 1324 آیتالله بروجردی به فضلالله زاهدی (نخستوزیر)» در: سید محمدحسین منظورالاجداد. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارشهایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، قمی، حائری و بروجردی. تهران، شیرازه، 1379. صص 498ـ499. 5. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست. تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1370. ص 203. 6. خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، نشر کتاب نادر، 1381. ص 45. 7. حسین خطیبی، که از جنجالیترین اقدامات او قتل سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی دولت دکتر مصدق است، در سالهای قبل از کودتای 28 مرداد 1332 رهبری یک شبکه مخفی از نظامیان را بر عهده داشت و با شخص شاه مرتبط بود. پس از کودتا، بسیاری از عزل و نصبهای مقامات نظامی، از جمله انتصاب باتمانقلیچ، پس از رایزنی با خطیبی انجام گرفت. 8. «نامه مورخ 30/2/1334 حسین خطیبی به دکتر مظفر بقایی»: مجموعه اسناد خصوصی دکتر مظفر بقایی کرمانی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. خطیبی در این نامه به دو جریان متفاوت اشاره میکند. جریان اول مردم و علما هستند که، در واقع، خواستار ریشهکن کردن بهائیان میباشند و جریان دوم آمریکاییها و شاه که پس از اشغال حظیرهالقدس خواستار پایان دادن به موج ضدّ بهائی هستند. او مینویسد: «مخصوصاً چیزی که سر رشته را دراز میکند اصرار آیتالله بروجردی، برای شدت عمل دولت نسبت به افراد بهائی است؛ از طرف اعلیحضرت، رئیس شهربانی و یک [یکی] دو نفر در عرض هفته اخیر چند بار آیتالله را ملاقات کرده ولی از این ملاقاتها نتیجه نگرفتهاند. طبق یک اطّلاع خصوصی، اساساً از ایام عید به این طرف، آیتالله از اعلیحضرت گلهمند شده است و تاکنون با همه اقداماتی که صورت گرفته است از ایشان رفع گله نشده است.» 9. Iranica, ibid, pp. 449-450. 10. ibid, pp. 463-464. 11. کسروی (بهائیگری، تهران، کتابفروشی پایدار، بیتا. صص 121ـ122) و آدمیت (امیرکبیر و ایران). تهران، خوارزمی، چاپ پنجم، 1355، صص 443ـ444)، که هر دو نسبت به بهائیگری سخت بدبیناند، بابیگری را به عنوان یک جنبش اجتماعی ـ اصلاحی دینی و انقلابی معرفی میکنند و نفوذ استعمار در این فرقه را از زمان انشعاب بابیگری به دو فرقه ازلی و بهائی میدانند. این نظر تقریباً در تاریخنگاری معاصر ایران رسمیت یافته و مورخان مارکسیست ایرانی و خارجی از جمله احسان طبری (برخی بررسیها دربارة جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، تهران، انتشارات حزب توده ایران، 1358) و میخائیل ایوانف (جنبش بابیه در ایران، مسکو، 1939). نیز چنین نظری ابراز داشتهاند. 12. دربارة دو نمههای عثمانی و فرانکیستهای لهستانی و اروپای شرقی، که اوّلی در اواخر قرن هفدهم و دومی اواخر قرن هجدهم میلادی پدید شدند، مراجعه شود به: عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران. تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1377. ج 2، صص 331ـ357. 13. بنگرید به: تحقیق آنتونی الفری دربارة رابطه ادوارد هفتم، پادشاه بریتانیا و زرسالاران یهودی با عنوان: ادوارد هفتم و دربار یهودی او. (Anthony Allfrey. Edwand VII and his Jewish Court. London. Wcidenfeld & Nicolson. 1991.) 14. بنگرید به: [عبدالله شهبازی،] «ساسونها، سپهسالار و تریاک ایران»، مطالعات سیاسی، کتاب اول، پاییز 1370، صص 125ـ139؛ عبدالله شهبازی. نظریة توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخنگاری جدید در ایران تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1377. صص 96ـ100. 15. مانکجی هاتریا بنیادگذار واقعی اولین سازمان فراماسونری ایران (فراموشخانه) است که به دلیل فقدان تحقیقات بنیادین در این زمینه تأسیس آن به غلط به میرزا ملکم خان نسبت داده شده است. 16. منوچهرخان معتمدالدوله مورد احترام فراوان بابیان و بهائیان هر ساله در 28 شعبان به زیارت قبر او در قم میروند. او ظاهراً نیای ارتشبد بهرام آریانا است. منبع: 8356/3/http://old.mouood.org/content/view