ب) تحصیلات او در کنار این سفرها، تحصیلات رایج را هم پشت سر گذاشت. مبلّغ پیشین بهایی، عبدالحسین آواره (آیتی) در کشف الحیل مینویسد: اما عبدالبهاء آنقدر معلم و مربی دارد که از حد خارج است. نخستین معلمش همان پدرش بها [بود] و بعد از مسافرت پدرش به کوههای سلیمانیه، [در نزد] میرزا موسی کلیم و سپس نزد شیخ عبدالسلام شوافی از حکما و علمای مشهور بغداد تحصیل نموده است.23 ج) فعالیتهای مذهبی «بهاییان وی را مرکز میثاق نامیدهاند، ولی او خود را عبدالبهاء نامید و بر اهمیت این نام تأکید میکرد. بهاءالله بر اساس کتاب عهدی (وصیتنامه)، عباس افندی را نخستین جانشین بعد از مرگ خود قرار داده و او را (غصن اعظم) نامیده و فرزند دیگرش محمدعلی افندی را با عنوان (غصن اکبر) بعد از عباس افندی جانشین قرار داده است».24 وی وصیتنامه جانشینی پس از خود را بهطور رسمی چنین نگاشت: ... ای اهل عالم! شما را وصیت مینمایم به آنچه سبب ارتفاع مقامات شما است؛ به تقویالله تمسک نمایید و به ذیل معروف تشبث کنید. به راستی میگویم لسان از برای ذکر خیر است، او را به گفتار زشت میالایید. عفا الله عما سلف.25 بهاءالله در وصیتنامه خود، از دل نبستن به دنیا سخنها گفته و درباره توجه به امرالله سفارشهایی به فرزندان و مریدان کرده است و در بخشی از آن با اشاره به این آیه از قرآن که: «عفیالله عما سلف؛ خدا آنچه پیش از این روی داد میبخشد.» گویا میخواسته به کسانی که هنوز دعواهای بهایی و ازلی را به یاد داشتند، اعلام کند این مسئله را فراموش کنند و مراقب باشند دوباره پیش نیاید. ولی بهاءالله با این وصیتنامه نیز نتوانست عشق به ریاست را از دل فرزندانش بزداید و باز هم اختلاف بر سر قدرت میان فرزندانش رخ نمود. با مرگ بهاءالله، غصن اکبر و غصن اعظم، بیدرنگ همان اختلافهای گذشته میان بها و ازل را آغاز کردند.26 میرزا آقاجان کاشانی،27 نخستین ایمانآورنده به بهاءالله و نگارنده او و چند تن از نزدیکان و فرزندان میرزا حسینعلی، با نوشتن چندین نامه و کتابهایی به فارسی و عربی و فرستادن پیام برای بهاییان، در مقام انکار جانشینی مقام عبدالبهاء برآمدند و وی را خارج از دین بهاء خواندند.28 سرانجام عباس افندی با استفاده از فرصتی که قرار گرفتن بر مسند ریاست در اختیارش نهاد، توانست بر برادر کوچکتر خود چیره شود و او را از میدان رقابت بیرون کند.29 د) نقش عبدالبهاء در توسعه بهاییت عبدالبهاء را به چند دلیل میتوان تکمیلکننده آیین پدرش دانست. یکی از آنها، دورویی وی در برابر حاکمان مختلف و تلاش ریاکارانهاش برای جلب رضایت آنان است.30 او برای حکومتهای گوناگون به تناسب اوضاع سیاسی دعا میکرد. در آثار باقیمانده، از وی، مواردی انکارناشدنی از این مسئله گزارش شده است. عباس افندی از راه یکی از پیروان و عناصر سطح بالای بهاییت، این پیام و فرمان را که متن آن درباره ضرورت پشتیبانی از دولت روسیه تزاری و دعاگویی به جان امپراتور است، به بهاییان اعلام و ابلاغ میکند: جمع دوستان، به دعای دوام عمر و دولت و ازدیاد حشمت و شوکت اعلیحضرت امپراتور اعظم، الکساندر سوم و اولیای دولت قویشوکتش اشتغال ورزید؛ زیرا که در الواح منیعه که در این اوقات از ارض مقدس عنایت و ارسال یافته، میفرمایند آنچه را که ترجمه و خلاصه آن این است: باید این طایفه مظلومه ابداً این حمایت و عدالت دولت بهئیه روسیه را از نظر محو ننماید و پیوسته تأیید و تسدید حضرت امپراتور اعظم و جنرال اکرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمایند.31 جالبتر اینکه عبدالبهاء، فرزند کسی که با ادعای رسالت، اسلام را باطلشده معرفی کرد، به پیروان خود دستور میدهد برای بقای دولت اسلامپناه عثمانی دعا کنند.32 از آنجا که ماه پشت ابر باقی نمیماند، سرانجام دورویی عبدالبهاء بر عثمانیها آشکار شد و در اواخر جنگ اول، جمال پاشا، فرمانده کل قوای عثمانی پس از آگاهی از روابط عباس افندی با عوامل انگلیسی و همراهی وی با نقشههای آنان، تصمیم قطعی بر اعدام او و نابودی مراکز بهایی در عکا و حیفا گرفت. منابع بهایی آشکارا نوشتهاند که عبدالبهاء مقدار زیادی گندم از املاک خویش ذخیره کرده بود و آنها را در اختیار قشون انگلیس گذاشت.33 لرد بالفور، وزیر صهیونیست انگلیسی نیز با دریافت این خبر، همان روز به جنرال النبی، فرمانده سپاه انگلیس در فلسطین تلگرافی صادر و تأکید کرد که «به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشند.»34 دولت انگلیس پس از استقرار در حیفا، بیدرنگ، دین خود را به عبدالبهاء ادا و وی را با نشان «نایت هود» و لقب «سر» مفتخر کرد. در مقابل، عبدالبهاء نیز برای امپراتور انگلیس، ژرژ پنجم، دعا کرد و از اینکه سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شد، به درگاه خدا شکر گزارد.35