چیدمانی از عبارتهای رسمی فرقه را کنار هم مینهیم و مرور میکنیم: الف) اشراق خاوری، مبلّغ بهایی به نقل از میرزا بهاءالله آورده است: مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابق بالاتر است؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم شد و این دلیل است که ظهور موعود عظیم، ظهور الله است و دوره نبوت منتهی شد؛ زیرا رسول الله خاتم انبیا بوده.1 او در جای دیگری با تأکید بر این مطلب، مقام نبوت و رسالت را از بهاءالله سلب کرده و چنین آورده است: همانا خداوند در قرآن مجید، حضرت رسول را خاتم انبیا نامیده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سوره احزاب نازل شده است: «ما كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ.» و از این مطلب در کمال وضوح، عظمت مقام مظهر الهی و موعود ملل و ادیان ظاهر میشود؛ به این معنا که مقام آن حضرت، رسالت و نبوت نبوده و نیست، بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوب است... .2 از ملاحظه گزارههای یاد شده میتوان چنین برداشت کرد که مظهریت ادعایی باب و بهاءالله، چیزی غیر از نبوت و پیامبری است و این دو نفر شخصیت و مأموریت دیگری داشتهاند. ب) در فرهنگ لغات بهاییت موسوم به نوزده هزار لغت که از نوشتههای اشراق خاوری است، ذیل واژه نبوت آمده است: نُبُوَّة ـ نُبُوَّت (در اصل نُبُؤءَة بوده که قلب و مُدغَم به نُبُوَّة شده است): اِخبار از خدا، رسالتِ الهی، آوردن وحی الهی و هدایت خلق، پیغمبری، در فارسی، به معنای خبر دادن از غیب و پیشگویی نیز مصطلح است و جمع آن را نُبُوّات آوردهاند. برداشت از این عبارت نیز این است که آوردن وحی الهی و داشتن رسالت و اخبار غیبی و هدایت خلق در شمار مأموریت انبیا بوده که این مأموریتها نیز با اتمام دوره رسالت حضرت ختمی مرتبت پایان یافته است. ج) در همین فرهنگ لغات درباره مَظهَرِ الهی چنین توضیح داده شده است: مَظهَرِ الهی: محل تجلی و ظهور شئون و کمالات و صفات الهیه یعنی هر یک از پیغمبران.3 نکته مندرج در این گزاره نیز آن است که همه پیامبران گذشته از مقام مظهریت الهی برخوردار بودهاند. در همین زمینه، پرسشهایی به ذهن میرسد، مانند اینکه: 1. وظیفه باب و بهاءالله در صورت فرض صحت ادعا چه بوده است؟ با همین فرض، خدا آنها را برای چه مقصودی میخواسته است؟ 2. مهمتر اینکه آنان در طول دوره ادعایشان چه کاری کردهاند؟ بررسی در منابع بهایی به ما در رسیدن به پاسخ پرسش نخست کمکی نمیکند؛ زیرا هیچ جوابی برای آن یافت نمیشود. در پاسخ پرسش دوم میتوان گفت: 1. با کمال تعجب، بهاییان به تبعیت از عباس افندی (عبدالبهاء) با وجود تصریح بهاء به اتمام دوره نبوت و رسالت، اینان را دو تن دیگر از انبیا و مرسلین شمردهاند. عبدالبهاء در کتاب مفاوضات نوشته است: آن مظاهر نبوّت کلیّه که بالاستقلال اشراق نمودهاند، مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح و حضرت محمّد و حضرت اعلی و جمال مبارک.4 2. با بررسی رفتار و مرور آثار آنها این نتیجه به دست میآید که باب و بها کوشیدهاند از عملکرد انبیا تقلید کنند. آنها کتاب آسمانی و احکام و دستورهای شرعی وضع کردهاند. با این تفاوت که آوردههایشان اعم از کتابهای به اصطلاح آسمانیشان و شریعتسازیهای عجیب و غریبشان هیچ نفعی برای بشر قرون اخیر نداشته و سرشار از تناقض و ابهام است. اشاره به غلطهای صرفی و نحوی بیشمار موجود در کتابهای این دو نفر، احکام خشن و بیمنطق باب در صدور حکم قتل عام غیر بابیان و امر به محو کتب قدیم و جدید غیر از کتابهای خودش و نیز نماز نه رکعتی به سرقت رفته بهاییت برای اثبات این ادعا کافی است. نکته دیگری که میتوان بر این نکات افزود، این است که هرگاه همه پیامبران، مظاهر الهی باشند و باب و بها کاری به جز تقلید از آنچه انبیا کردند، نکرده باشند، پس معنای ختم و به انتها رسیدن عصر نبوت و شروع دوره جدید چیست؟ آیا این کاری عبث از سوی پروردگار حکیم نیست؟ البته خود میرزا نیز ظاهراً از این همه تناقض آشکار در کار خویش به تحیُّر افتاده و آورده است: تالله قد ضلّت رأس الخیط فی امری و صرت متحیّراً.5 به خدا قسم که سر نخ را گم کردم و متحیر شدهام. منابع: 1. نک: عبدالحمید
اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج 1، ص 78. 2. قاموس توقیع منیع، ج 1، ص
114. 3. نرمافزار نوزده هزار لغت، مرکز
جهانی بهایی، ذیل واژگان توضیح داده شده. 4. مفاوضات عبدالبهاء، ص 124.
5. آثار قلم اعلی، ج 2، ص 218.