الف. عوامل و زمینههای داخلی
از نظر فرهنگی، در دوره قاجار بیش از 90% مردم بی سواد بودند و یكسری اعتقادات خرافی و اوهامی كه رنگ مذهبی به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت.14 به سبب جهل و فقر فرهنگی تودههای مردم، فرقه بهائیت توانست گروهی را جذب نماید.
از نظر اقتصادی نیز كشور در وضعیت اسفباری به سر میبرد؛ قحطیهای فراگیر، بیماریهای واگیردار نظیر وبا، طاعون و جنگهای داخلی و خارجی، هزاران نفر را از بین برده و روحیه بازماندگان را تضعیف مینمود، در نتیجه به اقتصاد كشور لطمه زیادی وارد شده بود. در چنین شرایطی و با شكسته شدن روحیه مردم به علت شكست در جنگها با روسیه و...، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدی كه منجی عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد كرده و ریشه فقر را بخشكاند، افزایش مییافت.15
به همین خاطر عدهای از مردم به امید گشایش در امور اعتقادی، سیاسی، اقتصادی به وعدههای مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج كردن پولهای فراوان عدهای به طرفداری از علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان بهائی از جرگه مسلمانان خارج میشدند. 16
همچنین از نظر اجتماعی پیدایش این جنبش در ایران زمانی بود كه پس از جنگهای ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایی، نوگرایی افكار بسیاری از متفكران و نیز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتیجة مخالفت با سنتهای غلطی نظیر استبداد شاهان، زمینه برای ظهور حركتهای اجتماعی فراهم شده بود. در چنین شرایطی جنبشهای اصلاحی چندی در ایران شكل گرفتند و در این فضا برخی به فكر تغییر فرهنگ ملی حاكم و ایجاد نوآوریهای مذهبی افتادند. در نتیجه این طرز تفكر بود كه فرقههایی چون شیخیه و بهائیه در كنار مكاتب سكولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهای احیاگر سنتهای ملی ـ دینی ایستادند و حركتهای سنت شكن را تأیید كردند.17
علاوه بر شرایط فوق، شرایط سیاسی آن روزگار نیز عاملی بسیار مهم در ظهور وتداوم این فرقه محسوب میشود ؛ سنگینی فشارهای روز افزون و طاقت فرسای اقتصادی بر پیكر جامعه عصر قاجار تنشهای شدید و غیر قابل تحملی در مردم پدید آورد. دستگاه حاكمه مردم را به بند كشیده و برده گونه تمام حقوقشان را پایمال میكرد. سران و زمامداران، مملكت را ملك شخصی خویش برشمرده و دست به تاراج میزدند. نابودی و حراج مملكت به بهای فقر و فلاكت ملت، تنگناهای شدید اجتماعی را به اوج رسانید. غفلت دولتمردان نسبت به تمام امور و بی بند و باری كاخ نشینان دیگر جائی برای تحمل و تداوم روند چپاول باقی نگذاشت. مردم ایران از ظلم و بی عدالتی به ستوه آمده بودند.18
علاوه بر ظلم و بی كفایتی پادشاهان قاجار در اداره امور كشور، نفوذ بیچون و چرای بیگانگان در ایران و فرمانبری محض قاجار در برابر سلطه انگلیس و روسیه و باز گذاشتن دست بیگانگان در امور داخلی ایران و بالآخره شكست در جنگهای ایران و روس روحیه عمومی مردم ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده و شكاف عمیقی بین دولت و ملت به وجود آورده بود.19 در چنین وضعیتی دربار كه از روی خوشگذرانی و زیاده طلبی نمیتوانست از هزینههای خود كم كند، به فساد مالی از قبیل رشوه گیری و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت و در كنار آن چنین وانمود و القا میشد كه این پیشآمد باید اتفاق میافتاد و راهی جز تسلیم در برابر مقدرات نمیباشد و در نتیجه مردم را به بی تفاوتی و اندیشههای خیالپردازانهای نظیر بابیه و بهائیت گرایش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتی از خود نشان ندهند.20
از سوی دیگر جایگاه نهاد مذهبی در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سیاسی با آن، نقش مهمی در شكل گیری و تداوم فرقه بهائیت و ریشههای اعتقادی و اجتماعی آن یعنی شیخیه و بابیه داشت؛ مراجع تقلید به عنوان رهبران واقعی ملت، اداره امور اجتماعی و اقتصادی آنان و امر قانون گذاری و قضاوت و تمشیت امور بین آنان را بر عهده داشتند. نفوذ این سازمان مذهبی از بالاترین نقطه سلسله مراتب ساخت سیاسی كشور تا قلب تك تك آحاد شیعه گسترش داشت.آنان تنها پناهگاه مردم و حتی برخی صاحب منصبان حكومتی در مقابل دیكتاتوری و ظلم شاهان بودند. به گفته لمبتون ـ پژوهشگر برجسته مسائل ایران ـ "به این ترتیب نیروی طبقه روحانی تنها نیروی مقاوم در برابر رژیم مملكت بود."21 از این رو علی رغم برخی همكاریهای علمای برجسته شیعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامی، به دلیل ماهیت استبدادی و خودكامه نظام پادشاهی، اقتدار سیاسی حاكم به هیچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهای اصیل مذهبی را برنتابیده و همواره در صدد تضعیف آن به عنوان مهمترین مانع در مقابل خودكامگیهای خویش بود. و ایجاد بدعت در دین نیز میتوانست با تضعیف نهاد مذهبی از نفوذ و اقتدار آن بكاهد؛ از این روست كه فتحعلی شاه، علاقه و ارادت زیادی به شیخ احمد احسایی، موسس فرقه شیخیه نشان میدهد.22 و محمد شاه قاجار نیز به علت داشتن عقاید صوفیانه از علمای شیعه كه رهبری فكری و اجتماعی داشتند، فاصله میگیرد. و به این گونه تا سالهای آخر سلطنت ناصرالدین شاه به موازات افزایش فاصله میان ملت و دولت، به شدت از نقش و جایگاه علمای شیعه در حكومت كاسته شد. در چنین شرایطی باب با استفاده از كسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان (عج) و وضعیت اسفبار مردم و هدایت و حمایت عناصر بیگانه توانست عدهای را به خود جلب نموده و شورشهایی را در مقابل دولت رهبری كند.23 پس از باب نیز فرقههای مختلف بهائیت با هدایت دقیق و حمایت آشكار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلی موجود در جامعه یعنی دولت و علمای شیعه میایستد. گرچه این امر موجب طرد بهائیت و پیروان آن از ایران میشود و بهائیت در خارج از ایران رشد مییابد.24 به موازات آن، رشد بهائیت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی كه بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار و توسط استعمارگران حمایت میشدند، شدت مییابد.
منابع
14. علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات مدبر،1375، ص 272؛ علی نصری، نقدی بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا، 1382،ص 9.
15. رك: بهائیت در ایران، پیشین، صص 66ـ62.
16. سید سعید زاهد زاهدانی،؛ بهائیت در ایران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1384،صص 77ـ55.
17. بهائیت در ایران، فصلنامه موعود، شماره 38.
18. ر.ک: تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابی، انتشارات سخن، 1371.
19. ایران در دوره سلطنت قاجار، همان.
20. علی نصری، نقدی بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا،1382، ص 9،
21. به نقل از: بهائیت در ایران، پیشین، ص 71.
22. ر.ک: حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، تهران: توس، 1359، ص 95.
23. مصطفی حسینی طباطبائی، ماجرای باب و بهاء، تهران: روزنه، 1379،ص 45.
24. بهائیت در ایران، پیشین، ص 77.