1. تحری حقیقت تحری حقیقت، به معنای آزادسازی حقیقت است؛ یعنی انسان باید آزادانه عقیدهاش
را انتخاب کند. آزادی در انتخاب عقیده در تمام ملل و ادیان، اصلی پذیرفته شده است و
امتیاز بشر، در همین مسئله است. قرآن نیز به عنوان منشور هدایت و آخرین کتاب آسمانی،
بر این مورد تأکید بسیار کرده و تقلید کورکورانه از پدران، پیروی از بزرگان منحرف قوم
و پذیرفتن آنچه را اکثریت میگویند، نکوهش کرده است. نمونههایی از آیات قرآن را در این زمینه میآوریم: ● و چون به ایشان
گفته شود به سوی فرستاده الهی و پیامبر بیایید، میگویند: آنچه نیاکانمان را برآن یافتهایم برای
ما کافی است. حتی اگر نیاکانشان چیزی ندانسته باشند. (مائده: 104) ● بلکه گویند
ما پدرانمان را بر عقیدهای یافتهایم و با پیروی از آنان، هدایت شدهایم و بدینسان
پیش از تو در هیچ آبادی، هشدار دهندهای نفرستادیم مگر آنکه نازپروردگان آن قریه گفتند: ما پدرانمان
را بر عقیدهای یافتیم و ما دنبالهرو آنان هستیم.
بگو حتی اگر برای شما راهنماتر از آنچه پدرانتان را پیرو آن یافتید، بیاوریم؟ گفتند:
ما رسالت شما را منکریم. پس از ایشان انتقام گرفتیم. پس بنگر که عاقبت منکران چه بوده
است. (زخرف: 22 و 23) ● روزی که چهرههاشان
در آتش جهنم دگرگون میشود، میگویند: ای کاش از خداوند و رسول اطاعت کرده بودیم و
گویند: پروردگارا! ما از پیشوایانمان اطاعت کردیم، آنگاه آنان ما
را به گمراهی کشاندند. پروردگارا! به آنان دو چندان سهم از عذاب بده و لعنتشان کن،
بزرگترین لعنتها. (احزاب: 66 ـ 68) نکته مهم در این زمینه آن است که تحری حقیقت در بهاییت، شعار و پنداری
بیش نیست؛ زیرا از یکسو ادعا میشود هر کس باید با توکل بر خداوند، با گوش خود بشنود
و با چشم خود ببیند و بخواند و با عقل خود بیندیشد. از سوی دیگر، بهاءالله، خود، این
ادعاها را به کناری میگذارد و میگوید: فهم کلمات الهیه و درک بیانات حمامات معنویه، هیچ دخلی به علم ظاهری ندارد.
این منوط به صفای قلب و تزکیه نفوس و فراغت روح است.1 بنابراین، وقتی شنیدن با گوش و دیدن با چشم و اندیشیدن با عقل که اسباب
علم ظاهریاند، تأثیری در فهم کلمات الهیه ندارند، تحری حقیقت نیز ادعایی بیش نخواهد
بود. همچنین مطالعه سرگذشت کسانی که از بهاییت کناره گرفتهاند، گویای نبودن
آزادی عقیده و اندیشه، در این جماعتِ مدعی تحری حقیقت است.2 2. وحدت عالم انسانی از دیگر آموزههای دوازدهگانه بهاییان، وحدت عالم انسانی است. تمام انسانها خواهان
جهانی متحدند که در آن همدل و یار و همراه هم باشند، ولی این وحدت در صورتی ارزش دارد
که بر پایه ایمان باشد. وحدت عالم انسانی به آن معنا که در بهاییت آمده است، در اسلام
پذیرفته نیست، بلکه برخلاف خرد و وجدان است. اسلام نه تنها با این وحدت بیمعنا مخالف
است، بلکه کافران سیاهدل را از چهارپایان هم بدتر میداند. شوقی افندی، وحدت عالم
انسانی را سرآمد تمام آموزههای بهایی معرفی کرده و در آثار عبدالبهاء آمده است: جفاکار را مانند وفادار به نهایت محبت رفتار کنید و گرگان خونخوار را
مانند غزالان ختن و ختا، مشک معطر به مشام رسانید.3 البته بهاییت باید به چند پرسش اساسی پاسخ دهد: 1. مقصودشان از وحدت عالم انسانی چیست؟ 2. راهکار دستیابی به این وحدت چیست؟ 3. در صورت ایجاد این وحدت، رهبران و ادارهکنندگان این
جهان متحد با توجه به پراکندگی و فراوانی عقاید متفاوت، چگونه انتخاب خواهند شد تا
حقوق اقلیتها نیز رعایت شود؟ اگر مراد از وحدت عالم انسانی، کنار گذاشتن بدبینی و حسادت و نفرت و تجاوز
و تعصبهای فردی و غیره و در یک جمله، تلاش همگانی برای خوب شدن باشد که موضوع
تازهای نیست و همه ادیان الهی این را گفتهاند. اگر مقصود، احترام ملتها به همدیگر
و رعایت متقابل حقوق یکدیگر است که این موضوع در بهاییت مصداق ندارد. برای نمونه، در یکی از سخنرانیهای خود در مقام تعریف و ستایش از سیاهان امریکایی در مقایسه
با سیاهان افریقایی، با اهانت به سیاهپوستان افریقا، آنها را گاوهایی به صورت انسان خوانده و گفته
است: مثلاً چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک؛ اینها خلقالله البقر
علی صورة البشرند، آنان متمدن و باهوش و... .4 4. بهاییتی که مدعی وحدت عالم انسانی است، چگونه قانون وحشیانه و دور
از تمدن «طرد روحانی» را توجیه میکند؟ طرد فرد قانونشکن در بهاییت، به اندازهای غیر انسانی
اجرا میشود که از طاعونی شمرده شدن هم برای او دشوارتر است. بر اساس آموزههای بهاییت،
هیچکس حتی نزدیکترین افراد به فرد طردشده، مثل پدر و مادر و فرزند و همسر، حق گفتوگو و
ارتباط با او را ندارند و ازاینرو، شاید بتوان طرد را از مرگ هم سختتر و ناراحتکنندهتر
دانست. جالب است بدانید «طرد روحانی» گاهی به دلایلی بسیار پیش پا افتاده اتفاق افتاده
است.5 برای مثال، سفر بهاییان به اسرائیل برای زیارت باید بهطور دقیق با برنامهریزی
تشکیلات صورت گیرد و یک بهایی حق ندارد بدون اجازه آنها به اسرائیل سفر کند. بهگونهایکه
وقتی یکی از بهاییان به نام صادق آشچی بدون اجازه شوقی به فلسطین سفر کرد و خبر آن
به شوقی رسید، چنان از این عمل او خشمگین شد که بیدرنگ در نامهای، شدیدترین
مجازات در بهاییت یعنی «طرد روحانی» را برای او معیّن کرد و به تشکیلات دستور اجرای
آن را داد. بیتالعدل پس از شوقی همین رویه را ادامه داد و سفر بهاییان به اسرائیل
را بهطور کامل کنترل و اقامت بیش از نه روز و سکونت و تبلیغ در آنجا را ممنوع اعلام
کرد تا هیچ بهایی در آنجا سرجنبانی نکند و رازهای پنهان، مانند چگونگی پیوند سرنوشت
بهاییت و اسرائیل را که همچون حلقههای یک زنجیر در هم تنیدهاند، نفهمد و در بازگشت
خود این خبرها را به گوش دیگر بهاییان نرساند. پیام شوقی درباره طرد آقای صادق آشچی فرزند آقا محمدجواد، به دلیل سفر
به فلسطین، دربردارنده نکاتی جالب است: در موضوع صادق، فرزند آقا محمد جواد آشچی، فرمودند بنویس: این شخص بداخلاق
و پست فطرت، اخیراً مخالف دستور این عبد، مسافرت به فلسطین نموده و وارد ارض اقدس
گشته، تلغرافی راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گردید. به والدش
صریحاً اظهار و انذار نمایند مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت
نتایجش وخیم است!6 این پیام را با ادعای وحدت عالم انسانی و حقوق بشر در هزاره سوم و در
عصر ارتباطات و مراودات جهانی فرهنگها بسنجید.7 نکته پایانی دراینباره این است که هماکنون در پی آموزههای به
اصطلاح الهی بهاییت و در نتیجه شعار وحدت عالم انسانی، گروههایی از بهاییت جدا شده
و به نامهای: 1. بهاییان سابق (former
bahais) 2. بهاییان واقعی ( orthodox ) 3. بهاییان طردشده ( bahais-ex ) 4. بهاییان همجنسگرا ( gay
bahais ) 5. بهاییان اصلاحطلب ( reformer
bahais ) بدون هیچگونه وحدت و تفاهمی، در حوزههای خود مشغول فعالیت هستند.
3. تشکیل دادگاه بینالمللی از جمله اصول عبدالبهاء، تشکیل انجمنی از نمایندگان سرتاسر دنیا به منظور
حل مسائل جهانی است. اگر مقصود جناب بهاء از این دادگاه، چیزی شبیه سازمان ملل کنونی
است که نمیتواند نماینده ملتها باشد؛ زیرا نمایندگان آن را دولتها برمیگزینند.
پس این سازمان و مانند آن با هر نامی، بیشتر برای حل اختلاف دولتها با یکدیگر است
و این با رسالت ادیان که باید ادارهکننده امور ملتها باشند، سازگار نیست. اگر مقصود
دیگری است، که از پیروان و رهبران این فرقه جز شعار، هیچ راهکار مناسبی دیده و شنیده
نشده است. مقصود نهایی عبدالبهاء در این جمله است: در تشکیل اتحادیه آینده ملل، یک نوع حکومت مافوق حکومتها باید تدریجاً
به وجود آید که دارای تأسیسات و تشکیلات وسیعه است.8 و حتماً آن حکومتی بهایی است. پی نوشت : 1. ایقان، ص 163. 2. نک: مهناز رئوفی، سایه شوم، انتشارات مؤسسه کیهان. 3. مکاتیب، ص160. 4. خطابات عبدالبهاء، ص 119. 5. http://www.bahairesearch.ir/html/index.php?name=News&catid=&topic=4 6.
توقیعات مبارکه، (102-109) ص41. 7.http://www.bahairesearch.ir/html/modules.php?op=modload&name=News&file=article&sid=162 8.
جامعه عمومی دنیا، انتشارات لجنه جوانان بهایی، تهران، 1338، ص 18.