وی، تحصیلات ابتدایی اش را در شیراز آغاز کرد و در نوجوانی به بوشهر رفت و نزد شخصی به نام شیخ محمّد که به ((شیخ عابد)) شهرت داشت، به تحصیل پرداخت.(۱۳)
شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی بود(۱۴) در بوشهر (ایران) به تعلیم و تربیت و تدریس اشتغال داشت. سیّد علی محمّد، نزد او، به خواندن و نوشتن پرداخت و قسمتی از ادبیات فارسی و عربی و کلّیات مطالب و آموزههای شیخیه را آموخت و بدین ترتیب از همان دوران، با نام رؤسای شیخیّه (احسایی و رشتی) آشنا شد.
تحصیل و تجارت ((باب))
تحصیلات سیّد علی محمد، اندک بود. او، در نوشتن مطالب به زبان فارسی و بویژه عربی، دچار اشتباهات فاحش شده که نشانه ی عدم اطّلاع کافی وی از ادبیات زبان عربی و فارسی است. او، پس از مدّتی کوتاه که به تحصیل پرداخته بود، دست از آن کشید و در هفده سالگی، همراه دایی خویش، میرزا سیّد علی تاجر، شغل پدر را پیشهی خویش ساخت.(۱۵) وی، حدود پنج سال در ((بوشهر)) که دارای هوایی گرم است، اقامت گزید و با داد و ستد در بندر بوشهر، زندگی خویش را میگذراند.
برخی آوردهاند، چون وی، مجذوب مسایل مذهبی بود، در پناه قیافه ی محجوب و چهره ی زیبا و حسن خلق و سلوک با مردم، توانست عدّهای را به سوی خود جلب کند.(۱۶)
حضور در مجلس درس سیّد کاظم رشتی
سیّد علی محمّد، پس از توقّف پنج ساله در بوشهر، با رها کردن تحصیل و تجارت، به شیراز بازگشت و از آن جا به مکّه سفر کرد، سپس برای زیارت قبر امام حسینعلیه السلام و تحصیل علم، به کربلا رفت و در آن جا، به جهت سنخیّت فکری و شنیدن آوازهی سیّد کاظم رشتی – شاگرد و جانشین و مفسّر آرای شیخ احمد احسائی – به وی گرایش پیدا کرد.
چنان که پیش از این آورده ایم، شیخ احمد احسایی، معتقدات باطلاش را به بعضی از شاگرداناش، از جمله سیّد کاظم رشتی انتقال داد. از مهمترین آن افکار، در ارتباط با بحث ما، ترکیب معجونی از افکار غلوآمیز درباره ی ائمّه ی اطهارعلیهم السلام و این که آنان ((مظاهر تجسّم یافته ی خدا)) یا ((خدایان مجسّم))اند و این که لازم است در هر زمان، یک نفر میان مردم و امام زمان، ((باب)) و ((واسطه ی فیض روحانی)) باشد، میتوان یاد کرد.
سیّد علی محمّد، در مدّت توقّف خود در کربلا – که ظاهراً، دو یا سه سال طول کشید – در سلک شاگردان و مریدان سیّد کاظم رشتی در آمد و مورد توجّه استادش قرار گرفت.(۱۷)
وی، در مدّتی که نزد سیّد کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تأویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیّه، آشنا شد و از آرای شیخ احسایی هم آگاهی یافت.(۱۸) علاوه، هنگام اقامت در کربلا، از درس ملّا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت، بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایّام را فرا گرفت.(۱۹)
سیّد علی محمّد، در سال ۱۲۵۷ هجری قمری به شیراز بازگشت و هرگاه فرصت مییافت، کتابهای دینی را مطالعه میکرد. به گفته ی خودش:و لقد طالعتُ سَنا بَرق جعفر العلوی و شاهدتُ بواطن آیاتها(۲۰)؛همانا، کتاب ((سنابرق)) اثرِ سیّد جعفر علوی [ مشهور به کشفی ] را خواندم و باطن آیاتاش را مشاهده کردم)).
ریاضت غیرشرعی، گام نخست انحراف

سیّد علی محمّد شیرازی، پیش از ابراز ادّعاهای دروغین خویش، به ریاضتهای سخت و بی فایده مشغول گردید. وی، در ایّامی که به تجارت پرداخته بود، کم کم، دست از آن کشید و در آن ایّام، ذوق ریاضت و ذکر و فکر و مراقبهی غیر شرعی که شیوهی دراویش و صوفیه بود، در سرش افتاد و لذا به ریاضتهای غیر شرعی و غیر معمول و طاقت فرسا پرداخت. شاید از همین رو باشد که بعضی گفتهاند، انجام دادن ریاضتهای سخت، اعتدال مزاج و حواس او را بر هم زد و اختلالی در افکارش پدیدار گردید. در این باره آوردهاند:
روزها، در آن آفتاب گرم که حدّتی به شدّت دارد، سر برهنه ایستاده به دعوت عزائم، عزیمت تسخیر شمس داشتن، تا تأثیر حرارت شمس، رطوبت دماغاش را به کلّیه، زایل، به روز شمساتاش نایل ساخت.(۲۱)
از همان سنین نوجوانی، علامات عدم تعادل روحی در او آشکار بود. به کارهای غیر متعارف دست میزد، و طبیعتاً، خرافه گرا بود. به ((اوراد)) و ((طلسمات)) – که رمّالان و افسونگران نادان و حرفهای، جهت ارتزاق و گول زدن ساده لوحان به کار میبردند – سخت علاقهمند و پا بند بود و گاه با همین طلسمات بی اساس و اوراد – به زعم خود – به تسخیر جنّ و یا تسخیر ((قوای فلکی)) و ((روح خورشیدی)) میپرداخت! چنان که در هوای گرم تابستان بوشهر، هنگام بلندی آفتاب، بر بالای بام می ایستاد و برای تسخیر آفتاب، اوراد مجعوله میخواند و حرکات ریاضت کشان قدیم هندی را تقلید مینمود)).(۲۲)
پس وی، گذشته از دل بستگی به اندیشه های شیخی و باطنی، به ((ریاضت کشی)) نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی میخواند.(۲۳)
این وضعیّت، تأثیر زیادی در روحیّهی او باقی گذاشت و زمینه ی انحراف اعتقادی را فراهم ساخت.
ماجرای پیدایش فرقه ی ((بابیّه))
ادّعای ((بابیّت)) زمانی آغاز شد که سیّد کاظم رشتی از دنیا رفت و سیّد علی محمّد شیرازی جانشین وی شد. همان گونه که در قسمت پیشین مقاله گفته شد، ((شیخیه))، در معارف دینی، فقط به چهار رکن اعتقاد دارند: ۱- توحید؛ ۲- نبوّت؛ ۳- امامت؛ ۴- اعتقاد به شیعه ی کامل (رکن رابع) که نیابت خاصّه ی امام زمان علیه السلام مخصوص او است.
آنان معتقدند که طریق نیابت خاصه، پس از نوّاب چهارگانه (۱- عثمان بن سعید عمروی؛ ۲- ابوجعفر محمد بن عثمان؛ ۳- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی؛ ۴- ابوالحسن علی بن محمد سمری) برخلاف اعتقاد فقیهان و محدّثان شیعه، مسدود نشده و همچنان راه نیابت خاصّه، مفتوح است.
شیخیّه، شیخ احمد و سپس سیّد کاظم رشتی را نایب خاصّ امام زمان علیه السلام میدانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان علیه السلام در عالم موهومی به نام ((هورقلیا)) زیست میکند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول میکند و به وظیفه ی اصلاح عالم از مفاسد، قیام میکند. این اعتقادات، نزد علمای امامیّه باطل است. طبق نصوص قطعی، مهدی موعودعلیه السلام در همین عالم خاکی و در بدن عنصری است و به زندگی طبیعی خود به حفظ الهی، ادامه ی حیات میدهد تا مشیّت خداوند بر قیام و ظهور او تعلّق گیرد.
بعد از وفات سیّد کاظم رشتی در سال ۱۲۵۹ یا ۱۲۶۰ هجری قمری، ابتدا معلوم نبود چه کسی جانشین وی در رکن رابع (یعنی ((شیعه ی کامل))) خواهد بود. از این رو، اغلب شاگردان وی، از قبیل ملّا حسین بشرویه، ملّا علی بسطامی، حاج محمّد علی بارفروشی، آخوند ملاّ عبدالجلیل ترک، میرزا عبدالهادی، میرزا محمّد هادی، آقا سیّد حسین یزدی، ملّا حسن بجستانی، ملّا بشیر، ملّا باقر ترک، ملّا احمد ابدال،… چهل روز در کوفه به سر بردند و در صدد بر آمدند که یک وجود فوق العاده را بیابند به گونه ای که اگر از استادشان بالاتر نباشد، لااقل با او برابری کند و جانشین وی گردد. بسیاری از این افراد، پیش از آن که از هم جدا شوند، هم پیمان و هم قَسَم گشتند که اگر به یافتن کسی که قرآن و استادشان سیّد کاظم رشتی خبر داده، موفّق شدند، نتیجه ی تحقیقاتشان را به هم اطّلاع دهند.(۲۴)
از سوی دیگر، چندنفر نامزد چنین منصبی شدند که از جمله ی آنان، حاجی محمّد کریم خان کرمانی، میرزا حسن گوهر، میرزا باقر، میرزا علی محمّد شیرازی و… بودند. این امر، سبب اختلاف و پراکندگی در فرقه ی شیخیّه گردید.
در این میان، ملّا حسین بشرویه – که مجذوب لباس زهد و پرهیزکاری (ظاهری) سیّد علی محمّد شیرازی شده بود –قرار گذاشت که نامِ او را بلند کند. بدین منظور، با عدّهای از شاگردان سیّد کاظم صحبت کرد تا در تعیین شخص شایسته ای برای جانشینی سیّد کاظم کوشش کنند و خود اظهار داشت: ((این کار، جز از راه مکاشفه به دست نخواهد آمد.)) لذا به مسجد کوفه رفت و چلّه نشست و پس از یک اربعین بیرون آمد و گفت: ((مکاشفه ای صورت نگرفت.)) بار دیگر، چهل روز در مسجد کوفه به عبادت پرداخت و سپس از مسجد بیرون آمد و اظهار داشت: ((مکاشفه، رخ داد و دریافتم که جانشین بحقّ سیّد کاظم رشتی، سیّد علی محمّد است.))(۲۵)
با انتشار این مطلب، عدّه ای از فرقه ی شیخیّه که با این نوع ادّعا مأنوس بودند، به سیّد علی محمّد شیرازی گرایش بیشتری نشان دادند و وی هم در سال ۱۲۶۰ ه ق در سنّ ۲۵ سالگی، جانشینی استادش سیّد کاظم رشتی را اعلام کرد.
پی نوشتها
۱۱) در کتاب آیین باب، ص ۴، آمده است: ((پدرسیّد علی محمّد، سیّد علی
رضا و نام جدّش سیّد ابراهیم پسر سیّد فتح الله است. و خودِ ((باب)) هم در کتاب بین
الحرمین، نامِ خود و نیاکاناش را چنین نوشته است.
۱۲) باب)) در کتاب بین الحرمین، دربارهی زمان ولادتاش آورده است:
((و انّه لعبد قد ولد فی یوم اوّل المحرّم من سنه ۱۲۳۵٫٫٫)). بعضی هم
نوشتهاند که میرزا علی محمّد شیرازی، در یکم محرّم ۱۲۳۶ هجری قمری (نهم اکتبر
۱۸۲۰ میلادی) در شیراز به دنیا آمد و در ۲۷ شعبان سال ۱۲۶۶ هجری قمری (نهم ژوئیه سال
۱۸۵۰ میلادی) در نزدیکی ارگ تبریز، در سنّ سی سالگی، تیرباران شده است. ر.ک: لغت نامهی
دهخدا، ج ۹، ص ۳۲٫
۱۳) بعید نیست که مخاطبِ ((باب)) در این عبارت: ((إنّ یا محمّد معلّمی،
لاتضربنی فوق حدّ معیّن…))، معلّم وی، همین شیخ محمّد عابد باشد. (این عبارت در کتاب
بیان عربی، ص ۲۵، آمده است.)
۱۴) ر.ک: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، اشراق خاوری، ص ۶۳ – ۶۴٫
۱۵) ر.ک: مقالهی سیّاح، ص ۵٫ این کتاب، تألیف عباس افندی (پسر بزرگ حسینعلی بهاء) است
که نامهای دیگری هم مانند سرگذشت یک مسافر، روزنامهی یک مسافر، شرح سیّاح دارد. بنا
به نقل مؤلف الکواکب الدریه، ص ۷، این کتاب در بمبئی (هندوستان) و نیز از سوی ادوارد
براون در انگلستان به چاپ رسیده است.
۱۶) ر.ک: لغت نامهی دهخدا، ج ۹، ص ۳۲٫
۱۷) بعضی از نویسندگان بابی و بهایی، تحصیل سیّد علی محمّد ((باب)) را
جز از مکتب انکار کردهاند و نسبت ((امّی)) به وی دادهاند. به عنوان نمونه، حاجی میرزا
جانی کاشانی، مؤلّف ((نقطه الکاف)) ضمن ردّ شرکت ((باب)) در درس سیّد کاظم رشتی، ادّعا
کرده که وی گاهی به مجلس موعظهی او میرفته است و حتّی در صفحهی ۱۰۹ تصریح میکند:
((نفسی که امّی بوده، یعنی سواد عربیّت درستی نداشته [است ]…))، ولی با توجّه
به اسناد تاریخی، جایی برایچنین ادّعایی باقی نمیماند.
۱۸) أسرار الآثار خصوصی، فاضل مازندرانی، ج ۱، ص ۱۹۲ – ۱۹۳٫
۱۹) همان، ج ۴، ص ۳۷۰٫
۲۰) ظهور الحق، فاضل مازندرانی، ج ۳، ص ۴۷۹٫ این کتاب، از
جمله کتابهای فرقه بهاییه است که در مصر به چاپ رسیده است.
۲۱) ر.ک: روضه الصّفاء ناصری، رضا قلی خان هدایت. از صفحهی ۱۲۷۰ تا صفحهی
۱۲۷۴ جلد دهم این کتاب، مطالبی دربارهی بابیه و بهاییه آمده است.
۲۲) ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام، ص ۴۱؛ تلخیص تاریخ نبیل زرندی، عبدالحمید
اشراق خاوری، ص ۶۶٫
۲۳) ر.ک: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۷٫
۲۴) ر.ک: لغت نامهی دهخدا، ص ۳۳٫
۲۵) این جریان، در ناسخ التواریخ (بخش قاجاریه) جلد سوم، با تفصیل بیشتری
آمده است. ر.ک: لغت نامهی دهخدا، ج ۹، ص ۵۱٫ علاوه بر آن،
مؤلّف ((نقطه الکاف)) در صفحهی ۱۰۵، چنین آورده است:
((… بعد از آن که نجم وجود آن سیّد بزرگوار [ حاج سیّد کاظم
رشتی ] غروب نمود، بعضی از اصحاب با صدق و وفاء آن سرور، نظر به فرمایش آن نیّر اعظم،
در مسجد کوفه، مدّت یک اربعین، معتکف گردیده، ابواب ما تشتهی الأنفس را بر روی خود
بسته، و روی طلب، بر خاک عجز و نیاز گذارده و دست الحاح به درگاه موجد کلّ فلاح بر
آورده و به لسان سرّ و جهد در پیش گاه فضل حضرت رب المتعال عارض گردیده که: بارالها!
ما گم شدگان در وادی طلبایم، و از لسان محبوب موعود به ظهور محبوبایم، و به جز حضرت
تو مقصد و پناهی نداریم. اینک، از تموّج بحربی کرانات مستدعی چنانایم که حجاب غیریّت
را از میانهی ما و ولیّات برداشته، تا چشم فؤاد ما به نور طلعت معرفتاش روشن گردد.
دلِ سوختهای ما را از آتش فراق آن سرور افئدهی موحّدین، به آب وصالاش تسلّی بخش.
چون که فرمایش حضرت خداوند رحمان در این خطاب بود به عباد مقبلین خود که ((أُدعونی
استجب لکم)) و لهذا تیر دعای با صدق و اخلاص نقطه انداز پردهی دعوت، به اجابت رسیده
و در عالم اشراق، به تجلّی معرفت جمال غیبی آن شمس وحدت مرآت فؤادش، متجلّی گردیده
و بیت طلوعاش را که کعبهی حقیقت بود، عارف شده، و لهذا قدم طلب در سبیل وصالاش،
گذارده و به سوی کشور شیراز جان افزا شتابیده…)). نیز ر.ک:
لغت نامهی دهخدا، ج ۹، ص ۳۳٫