او باب را در ردیف انبیای اولوالعزم وبلکه بالاتر از آنها می دانسته ودر آن زمان برای خودش هیچگونه ادعائی نداشته و مانند سایر بابیان پیرو شرع باب بوده و او را ترویج می نموده است در این کتاب میرزا حسینعلی، سید باب را بحر البحور و جوهر الجواهر و سلطان السلاطین ومظهر وجود و معبود وجمال ازلی و بحر علم لدنی و نقطه ی وجود و طلعت محمود می دانسته وخودش را نسبت به او عبد یا خادم فانی می شمرده

و جانشین باب را میرزایحیی ازل (برادر کوچکتر خودش می دانسته واورا "مصدر امر" نامیده و آن دوره را دوران صبح ازل می شمرده و خود را متشرع به شرع بیان و مطیع میرزا یحیی ازل جلوه می داده است.

در صفحه ی 76 می گوید: "مقصود از این بیانات واضحه اثبات سلطنت آن سلطان السلاطین بود.
ودر صفحه ی 139 می گوید: "رب اعلی روح ماسواه فداه بخصوص جمیع علمای هر بلدی توقیعی صادر فرمودند.
ودر صفحه ی 76 خود را خادم درگاه و خادم فانی و باب را نقطه وجود و طلعت محمود خوانده است.
ودر صفحه ی 154 می گوید"واین عبد در کمال رضا جان برکف حاضرم "
در همین جا ازل را مصدر امر خوانده و در محل دیگر محبوب و یار پنهانی ومستور جهانی دانسته اگر چه وقتی او را کنار زده و خودش جای باب را گرفت در کتاب بدیع هرچه توانست از سب ولعن و نسبت های ناشایست نثار او کرد.نسبت هایی که لایق اراذل و اوباش است.
برخی پژوهشگران نوشته اند از همین دورنگی و تذبذب در عقیده و گفتار می توان ادراک نمود که بهاءالله پیغمبر نیست بلکه یک نفر بشر معتدل و موزون و یک فرد مودب با وجدان هم نیست و گرنه به برادرش این همه حرف زشت نمی زد.(آشنایی باكتاب ایقان برگرفته ازسایت بهایی پزوهی)