فکر نمیکنیم خوانندگان ما در تمام عمرشان چنین کلام جامعی دیده یا شنیده
باشند. جدا احسن به این فهم، آفرین به این چشم بندی. بدون کوچکترین زحمت و رنج حاج
محمد علی بابلی محمد بن عبدالله (ص) مکی و مدنی میشود و حتی عمامه ی سفید را باز کرده
شال سبز میبندد و در یک چشم بر هم زدن برگشته امام زمان میشود و صندوق قبر شیخ طبرسی
در مازندران کعبه میگردد!! قدوس که قائم علیه السلام شده به او تکیه کرده آیه ای را که حضرت در هنگام
ظهور به کعبه تکیه کرده تلاوت خواهد فرمود، میخواند. و برای اینکه بهاء نیز از این
خوان گسترده ی نعمت بی نصیب نباشد یکی از مریدانش میگوید منظور قدوس از بقیةالله بهاء
بود. در عین حال دبه درآورده میگویند مهدی موعود و قائم علیه السلام سید علی محمد
است و حسینعلی رجعت حسینی و رجعت مسیح است. چشم باز و گوش باز و خود عمی
ای عجب از چشمبندی خدا عباس افندی تصریح میکند که اصحاب
قلعه سیصد و سیزده نفر بودند اما از این بازیهای بعدی چیزی نقل نمیکند. خلاصه اصحاب قلعه با دستور بشرویه ای با یک کوشش خستگی ناپذیر مشغول ساختن
قلعه و تهیه و جمع آوری آذوقه گردیدند. قلعه ی محکمی ساختند و هر روز به اطراف چپاول
زده هر چه به دستشان میرسید به یغما برده برای روزهای بعد اندوخته میکردند. از جمله بنا به نوشته ی نقطة الکاف به ده - نظرخان - حمله برده صد و سی
نفر اهالی آنجا را کشتند و بقیه فرار کردند بابیها هم ده را خراب کرده همه ی اموال
و آذوقه ای که در ده بود به قلعه آوردند. در این اثناء مهدیقلی میرزا از طهران مأمور سرکوبی آنها شد و عباسقلی
خان لاریجانی و دیگران نیز کمک کردند و در بین قشون دولتی و اهل قلعه مرتب جنگ میشد
و تا بشرویه ای زنده بود در نتیجه ی کاردانی و مهارت وی همیشه اهل قلعه فاتح و پیروز
میشدند. تا اینکه در یکی از جنگها عباسقلیخان او را هدف تیر قرار داد و زخمش
چنان کاری افتاد که نتوانست مقاومت کند ناچار اصحاب خود را برداشته به قلعه بازگشت
و تا به قلعه رسید افتاد و جان سپرد. پس از مردن وی قدوس برادر کوچک او (حسین بشرویه ای) را به جای وی به سمت
فرماندهی برگزید و القاب و عناوینی را که ملا حسین با خون دل و قیمت جان تهیه کرده
بود: از قبیل باب الباب، سیدالشهداء، و غیره آقای قدوس بزرگواری فرموده همه را به حسن
بشرویه ای بخشید ولی این اعطاء رایگان با میمنت نشد زیرا او نیز جان عزیز خود را در
راه القاب پوچ گذاشت.