پس از سقوط و تجزیه امپراطورى عثمانى، فلسطین تحت قیمومت بریتانیا
قرار گرفت تا چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس كه خود را «یك صهیونیست ریشهدار»
مىخواند) به عنوان كمك به ایجاد «كانون ملى یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت
اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشكیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات
و امتیازات ویژهاى برخوردار بود. به نوشتهِ شوقى افندى: در آن دوران، «شعبهاى به
نام موقوفات بهائى در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزى كه به نام مقام متبركه بهائى از
اطراف عالم به اراضى مقدسه مىرسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمركى معاف بود و
همچنین موقوفات بهائى از پرداخت مالیات معاف بودند...».(همان،
فروردین 1329، ش 12، ص 540 آهنگ بدیع، سال 1330، ش 3، ص 53.)پیدا
است كه استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار
بهائیت قرار نمىدهد. طبعاً سران بهائیت خدمت شایان توجهى براى انگلستان و
صهیونیسم انجام داده بودند كه مستحق این همه عنایت و توجه ویژه شده بودند. براى
درك بیشتر این خدمات باید كمى به عقب برگردیم: هرتزل مىكوشد كه موافقت سلطان
عبدالحمید را براى ایجاد یك مستعمره نشین صهیونیستى در فلسطین جلب كند، ولى او
مخالفت مى كند و حتى از پذیرش هیئت صهیونیستى به ریاست «مزراحى قاصو» كه به همین
منظور (همراه پیشنهادهاى جذاب و فریبنده) عازم باب عالى است تن مىزند. او «همچنین
یهودیان را مجبور مىسازد كه به جاى اجازهنامههاى معمولى، اجازهنامههاى
سرخرنگ حمل كنند تا از ورود قاچاقى آنان و سكونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیرى
شود».(اطلاعات سیاسى دیپلماتیك، سال 1، ش 12، 28 خرداد 65، ص 6) و سرانجام به دلیل همین
مخالفتها است كه به قول صلاح زواوى (سفیر سابق فلسطین در تهران): «سلطان
عبدالحمید... تخت خود را به بهاى موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد».( همان، ص 6) سالها بعد در اواخر جنگ جهانى اول با
شكست عثمانى، زمینهِ رخنهِ صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر جنگ
(نوامبر 1917) جیمز بالفور، وزیر خارجهِ لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشكیل كانون
ملى یهود در فلسطین را به صهیونیستها مىدهد (اعلامیهِ مشهور بالفور به روچیلد). در این حال فرمانده كل قواى عثمانى كه از نقشههاى بریتانیا و صهیونیسم
در مورد منطقهِ فلسطین اطلاع دارد، و عباس افندى و یاران وى را نیز در شامات و
عراق و... دست اندر كار كمك به ارتش بریتانیا مىبیند، تصمیم به قتل وى و انهدام
مراكز بهائى در حیفا و عكا مىگیرد، چرا كه از نقش این فرقه و رهبر آن در تحقق
توطئهها آگاه است. شوقىافندى رهبر بهائیان در این زمینه در كتاب قرن بدیع به
صراحت خاطرنشان مىسازد كه: جمال پاشا (فرمانده كل قواى عثمانى) تصمیم گرفت عباس
افندى را به جرم جاسوسى اعدام كند.( شوقىافندى، قرن بدیع،
تهران، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، 291/ 3) دولت انگلستان نیز
متقابلاً به حمایت جدى از پیشواى بهائیان برمىخیزد و لرد بالفور تلگرافى به ژنرال
آللنبى فرمانده ارتش بریتانیا (در جنگ با جمال پاشا در منطقهِ فلسطین) دستور
مىدهد كه در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بكوشد (همان، ص 297) و امپراتورى بریتانیا،
در تكمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آللنبى به عباس افندى لقب سر) Sir ( و نشان شوالیهگرى) Knighthood ( اعطا مىكند.( همان، 214/ 2) چندى بعد عباس افندى از دنیا
مىرود و در حیفا به خاك سپرده مىشود. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانه ها و
كنسولگریهاى انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردى كرده و چرچیل (وزیر مستعمرات
انگلیس) تلگرامى براى سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و كمیسر عالى انگلیس در
فلسطین) صادر مىكند و از او مىخواهد مراتب همدردى و تسلیت حكومت انگلیس را به
خانوادهِ عباس افندى ابلاغ كند.( همان، 321/ 3) ساموئل خود با دستیارانش در تشییع جنازهِ عبدالبهاء حاضر شده و
مقدم بر همهِ شركت كنندگان حركت مىكند. (ایام: شرح ماجرا در مقالهِ «دوستان
انگلو- صهیون عباس افندى» آمده است). تأسیس اسرائیل و منافع مشترك «بهاء صهیون» تشكیل رژیم اشغالگر قدس سال 1948 در زمان حیات شوقىافندى اتفاق
افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل كمیتهاى را براى رسیدگى به مسئله
فلسطین تشكیل داد. شوقى در 14 جولاى 1947، طى نامهاى به رئیس كمیته مزبور بر
مطالب جالب توجهى از منافع مشترك بهائیت و صهیونیسم تأكید ورزید و ضمن مقایسهِ
منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیها و یهودیها در فلسطین نتیجه گرفت كه: «تنها
یهودیان هستند كه علاقهِ آنها نسبت به فلسطین تا اندازهاى قابل قیاس با علاقهِ
بهائیان به این كشور است زیرا كه در اورشلیم، بقایاى معبد مقدسشان قرار داشته و در
تاریخ قدیم، آن شهر مركز مؤسسات مذهبى و سیاسى آنان بوده است...».(اخبار امرى، آبان 1326، ص 130 و بهائى نیوز، سپتامبر 1947 و همچنین
نگاه كنید به: سید محمدباقر نجفى، بهائیان، چاپ اول، طهورى، 1357، صص 689- 691.) 14 مى 1948 انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شوراى
ملى یهود در تلآویو تشكیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام كرد. پس از آن
شوقىافندى در پیام نوروز سال 108 بدیع (1330 ش) نظر مثبت خود و قاطبهِ بهائیان را
پیرامون تأسیس اسرائیل این چنین تصریح كرد: «... مصداق وعدهِ الهى به ابناء خلیل و
وارث كلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت
آیین» بهائى «مقر، و به ثبت عقدنامه بهائى و معافیت كافهِ موقوفات» بهائى در عكا و
جبل كرمل و لوازم ضروریهِ بناى» مرقد باب «از رسوم» یعنى عوارض و مالیات «دولت» و
«اقرار به رسمیت ایام» تعطیلى بهائیان «موفق و مؤید» شده است...( شوقىافندى، توقیعات مباركه، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، بدیع
125، ص 290.) وى همچنین در تلگراف مربوط به تشكیل هیئت بینالمللى بهائى
(بیتالعدل بعدى) مورخ 9 ژانویه 1951 (1329 ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگوییهاى
حسینعلى بهاء و عباس افندى شمرد( آهنگ بدیع، سال 1333، ش 3،
ص 7) و سپس بین ایجاد این هیئت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار كرد
و سه علت براى تأسیس این هیئت بیان داشت كه در راس آنها، تأسیس اسرائیل بود. (همان، سال 1333، ش 3، ص 7.) این مطلب بسیار عجیب و قابل توجه است، زیرا چه رابطه اى است میان
مؤسسه اى كه قرار است به عنوان بیت العدل، رهبرى بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس
یك رژیم نامشروع و جعلى؟ شوقى سه وظیفه را براى آن هیئت برمىشمارد كه در راس
آنها: ایجاد روابط با اولیاى حكومت اسرائیل قرار دارد و وظیفهِ سوم نیز «ورود در
مذاكره با اولیاى امور كشورى در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است. (همان، سال 1333، ش 3، ص 7.) او در جاى دیگر «استحكام روابط با امناى دولت جدیدالتأسیس [اسرائیل]
در این ارض» را جزء وظایف هیئت بینالمللى بهائى مىداند و عنوان مىكند كه این
هیئت «مقدمه تشكیل اولین محكمه رسمى... و منتهى به تأسیس دیوان عدل الهى... خواهد
گشت.»(همان، سال 1323، ش 3، ص 8.)بدینترتیب،
شوقىافندى به عنوان «مبتكر ارتباط صمیمانه با اسرائیل»( اسماعیل
رائین، انشعاب در بهائیت...، مؤسسه تحقیقاتى رائین، ص 169.)
پس از تأسیس این رژیم، روابطى را با آن بنا مىنهد كه فصل مشترك آن، حمایت و
اعتماد دوجانبه مىباشد زیرا او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعدهِ الهى به ابناء خلیل
و وراث كلیم، ظاهر و باهر» مىخواند.( شوقى افندى، توقیعات
مباركه، همان، ص 290). هیئت بین المللى بهائى (جنین بیت العدل) در نامهاى كه 1 ژوئیهِ 1952
براى محفل ملى بهائیان ایران ارسال كرد به رابطه صمیمانه شوقى با دولت اشغالگر
صهیونیستى اذعان مىكند: «روابط حكومت [اسرائیل] با حضرت ولى امرالله
[شوقى افندى] و هیأت بین المللى بهائى، دوستانه و صمیمانه است و فى الحقیقه جاى
بسى خوشوقتى است كه راجع به شناسایى امر [بهائیت] در ارض اقدس [فلسطین اشغالى]
موفقیتهایى حاصل گردیده است».( اخبار امرى، شهریور 1331، ش 5، ص 16) اما بشنوید از بنگوریون (نخستوزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و به
اصطلاح «بازها» ى آن كشور). بنگوریون این صمیمت را میان رژیم اسرائیل و قاطبهِ
بهائیان، گسترده مىداند. در نشریهِ رسمى محفل ملى بهائیان ایران مىخوانیم: «با
نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیاى امور دولت اسرائیل را
به اطلاع بهائیان مىرسانیم و در ملاقات با بنگوریون نخستوزیر اسرائیل، احساسات
صمیمانه بهائیان را براى پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است:
از ابتداى تأسیس حكومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل
داشتهاند». (جواد منصورى، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، مركز اسناد انقلاب
اسلامى، چاپ اول، 332/ 1 به نقل از: اخبار امرى، سال 1330، ش 5، صفحات 8 و 14.) در همین راستا، اسرائیل امكانات ویژهاى در اختیار فرقهِ ضاله قرار
مىدهد كه شوقى در پیام آوریل 1954 (1333) گوشهاى از آن را برشمرد. از جمله
اینكه، دولت اسرائیل شعبههاى محافل ملى بهائیان بعضى كشورها (نظیر انگلیس و ایران
و كانادا) در فلسطین اشغالى را نیز به رسمیت شناخت تا امكان فعالیت مستقل داشته
باشند.( اخبار امرى، مرداد شهریور 1333، ش 4- 5، صص 2- 5).وى سپس مطالبى را بیان
داشت كه نشانگر آن است كه شاید رژیم صهیونیستى براى هیچ گروه دیگرى این قدر اهتمام
نداشته و این از ارزش و اهمیت بهائیت براى آنان حكایت دارد: «با رئیس جمهور
اسرائیل و نخستوزیر و 5 تن از وزراى كابینه و همچنین رئیس پارلمان آن كشور تماس و
ارتباط حاصل گردید و در نتیجه ادارهِ مخصوصى به نام ادارهِ بهائى در وزارت ادیان
تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمى در پارلمان ایراد [كرد] و جنبهِ بینالمللى
امرو اهمیت مركز جهانى بهائى را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیس جمهور
اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلى را زیارت نماید».( همان،
مرداد شهریور 1333، ش 4- 5، صص 2- 5.) بتدریج نتایج ملاقاتهاى سیاسى، جنبه هاى ملموس و عینى خود را نشان
داد. یكى از نزدیكان شوقى پس از ذكر حمایتهاى حاكم انگلیسى فلسطین از بهائیان، به عنایات
صهیونیستها اشاره كرده و مى گوید: «الان هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده
و دستور رسمى داده شده است كه از كلیه عوارض و مالیاتها معاف باشند».( همان،
فروردین 1329، ش 12، ص 540.) البته دامنهِ حمایتها تنها بدینجا محدود نمى شد، بلكه معافیت از
مالیات، «بعداً شامل بیت مبارك حضرت عبدالبهاء و مسافرخانهِ شرقى و غربى نیز
گردید... عقدنامه بهائى به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود
و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبركه بهائى را به رسمیت شناخت».( سالنامه جوانان
بهائى ایران، ج 3 (108- 109 بدیع)، ص 130). گفتنى است كه حكومت اسرائیل قصر مزرعه را براى سازمانهاى دیگرى در
نظر گرفته بود، اما با پیگیریهاى شوقى و مراجعهِ مستقیمش به روِساى حكومت اسرائیل،
به این فرقه اختصاص یافت. (آهنگ بدیع، سال 1339، ش 8- 10 (ویژهنامه شوقىافندى)،
ص 219.) در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستى نیز نقش داشتند و مثلاً
پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیتهاى سیاسى و حقوقى دولت اسرائیل و دادستان اسبق
حكومت فلسطینى، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمى (اسلام
مسیحیت و یهودى) به رسمیت شناخت.( رائین، همان، صص 170-. 171 به نقل از قرن بدیع،
قسمت چهارم، ص. 162) در 30 سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستى روابط خود را ادامه
داده و نسبت به گذشته، عمق و گستردگى بیشترى بخشیدهاند كه بحث از آن مجال دیگرى
مىطلبد. شواهد فراوان فوق، بروشنى و به نحوى غیر قابل تردید، از ارتباط عمیق
و گسترده میان بهائیت و صهیونیسم، بویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حكایت دارد. عجیب است كه بهائیان در سایتها و رسانههاى مربوط به خویش، در مقابل
سؤال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت «كبكوار» ادعا
مىكنند كه هیچ رابطهاى بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد
و تمركز بیت العدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیدهاى كاملاً تصادفى است و هیچ
ارتباطى به علائق و منافع مشترك طرفین ندارد. این شواهد بیش و پیش از همه، حجت را
بر افراد عادى بهائیت تمام مىكند كه حكم پیادهنظام، سپر، خاكریز و گوشت دم توپ
را براى سران فرقه بازى مىكنند. آنان باید بدانند كه رهبران آنها چه وابستگى و
پیوستگى عمیقى با صهیونیستهاى غاصب و خونآشام دارند؟ و از تشكیلات خود بخواهند كه
بابت این همه وابستگى به جنایتكاران اشغالگر، توضیح قانع كننده بدهند. با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشتركى كه میان صهیونیسم و
بهائیت وجود دارد، طبیعى است كه جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور عناصر این
تشكیلات در بین خود با دیدهِ سوءظن نگریسته و با آنان برخورد طردآمیز پیش بگیرند و
متقابلاً بدیهى است كه وقتى بهائیت، كاكل خود را اینگونه محكم به زلف صهیونیسم
گره مىزند، نمىتواند ادعا كند كه استقرار مركزیت این تشكیلات در اسرائیل، صرفاً
به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالى بوده و به این دلیل است كه
اسرائیل به عنوان قبلهِ اهل بهاء برگزیده شده است. با وجود این پیوند عمیق، بدیهى است كه بهائیان باید در هزینه هایى كه
اسرائیل و صهیونیسم جهانى (در برابر خروش انقلابى مظلومان و محرومان جهان)
مىپردازند، سهیم و شریك باشند.