عباس افندی
بر آن بود که «بین قوای دینییه و سیاسیه تفکیک لازم است» و هم او گفته است که «بهائیان
به امور سیاسی تعلقی ندارند» صادر
کنندگان احکام و فتاوای یاد شده، علمای ایران را به علت مداخله آنان در سیاست، محکوم
کرده و ادعا میکنند که حضور علمای شیعه در صحنه سیاست در چند قرن اخیر، باعث زیانهای
فراوانی به جامعه و کشور گردید.[عباس افندی"عبدالبها"رساله سیاسیه،ص21-25]
وقتی رهبران کیشی اصولاً دین را از سیاست جدا شمرده و ادعا کنند خود به این
مرام پایبندند و اکیداً نیز از پیروان خود بخواهند که چنین باشند، و حتی شرط و نشانه
بهائی بودن را عدم پیوند با سیاست بدانند، طبیعی و منطقی است که مداخله علمای اسلام
و شیعه در امور سیاست را محکوم بکنند. اما واقعیات عینی تاریخ از عملکرد بهائیان و
رهبران آنها، حکایت دیگری دارد و ماهیت دیگری از آنان ترسیم میکند. به
گواه تاریخ، رهبران بهائی، حکم جدایی دین از سیاست و عدم مداخله علمای روحانی در امور
سیاسی را تنها برای علمای اسلام و ایران صادر کردهاند و خود را مشمول آن حکم ندانسته
و با تمام وجود در صحنه سیاست فعال بوده و هستند. این رویکرد و مواضع دوگانه، دست کم
هنگامی میتواند اعتباری در عالم عقل و علم بیابد که تاریخ بر زیانبار بودن مداخله
علمای ایران در امور سیاسی، و سودمند بودن فعالیتهای سیاسی بهائیان برای سرنوشت جامعه
و کشور گواهی بدهد. و این در حالی است که تاریخ در این باره قضاوت دیگری داشته و اوراق
آن مشحون از دفاع مؤثر علما از این آب و خاک و تمامیت ارضی ایران و دفاع از حریم دین
آسمانی اسلام در مقابل هجوم نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب استعمارگر از یکسو،
و همسویی فعالیتهای فرقه بابیه و بهائیه ــ به مثابه حزبی سیاسی ــ با بیگانگان و
دشمنان کشور از سوی دیگر است.