عزیه درصفحه 11تنبیه النائمین چنین
ابرازمیدارد. رابعاً جمع آوری جمعی از قلاش و اوباشهای ولایات
ایران و جسته گریخته های آن سامان را که در هیچ زمان به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ
پیغمبری ایمان نیاورده جز آدمکشی کاری نیافته و به غیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته
با آن ادعای حسینی کردن، اشرار شمر کردار را بدور خود جمع نمودند از هر نفسی که غیر
از رضای خاطر از ایشان نفسی بر آمد قطع کردند، از هر سری که جز تولای ایشان صدائی بر
آمد کوبیدند و از هر حلقی که غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد، بریدند و از هر
دلی که در او سوای محبت ایشان بود، شکافتند"... نتیجه ی این شرارت ها فرار بابیان رده اول
(که حاضر به پذیرش بهاءالله به عنوان جانشین باب نشده بودند) از بغداد و ایجاد رعب
شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود. عزیه این تیم شرور را "جلادان خونخوار
"نامیده و ادامه می دهد: اصحاب طبقه ی اول که اسامیشان مذکور شد
از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به
اطراف دیگر هزیمت نمودند. سید اسمعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد کاشی
را شکم دریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته در دجله انداختند. سید احمد را به پیشدو
کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی
را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار
کشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با
خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین را این حرکات، فاسخ اعتقاد
و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این اعمال زشت و خلافکاری ها از دین بیان عدول کرده و این
بیت را انشاد نموده در محافل می خواندند و می خندیدند: اگر حسینعلی، مظهر حسین علی است هزار رحمت
حق بر روان پاک یزید!! "و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم
حسین مظلوم بوده است نه ظالم!"(صفحه 12) این چهره ای است که عزیه از برادرش در دوران بغداد
ترسیم می نماید.آیاباوجوداین جرم وجنایات كه مقداراندكی ازآن راعزیه گزارش داده
میتوان این فرقه جعلی را مدعی مهر و محبت و صلح و یگانگی و وحدت عالم انسانی
دانست؟